نام پژوهشگر: زهره معتمدی

بازتاب مفهوم شیطان در ادبیات نمایشی و تحلیل چند نمونه از آن.
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده هنر و معماری 1389
  زهره معتمدی   قطب الدین صادقی

می توان حضور شیطان در ادبیات نمایشی را به این صورت توضیح داد: یونگ، با مطرح کردن ضمیر ناخودآگاه جمعی، انقلابی در زمینه ی ادبیات به وجود آورد. او ناخودآگاه جمعی را محل تجمع رویاهای بزرگ می دانست و ادبیات، که خاستگاهش همین امیال و رویاهای نهفته است وسیله ای می شود برای بیانِ مضامین مشترک. از آن جا که اساطیر و ادبیات ساخته و پرداخته ی ذهن آدمی ست و کارکرد ذهنِ آدمیان یکی ست، بنابراین مضامین مشترک در ادبیات کلیه ی ملت ها ظاهر می شود. اگر نظریه ی یونگ را در باره ی ظهور مضامین مشترک در ادبیات بپذیریم آن گاه می توانیم بگوییم از راه ادبیات تطبیقی به وجوه مشترک تفکر انساتی راه یافته ایم. در واقع ادبیات، مانند پلی می تواند برای نزدیک شدن ملت ها و تمدن ها به کار گرفته شود. ادبیات نتیجه می گیرد که همه ی انسان ها یک سخن می گویند. بررسی شیطان در دوره های تاریخی و ادبی نشان داد: قبل از پیدایش دین های سامی (یهودیت، مسیحیت، اسلام )، ارزش شیطان همانند ارزش خدایان است، حتی نامی به جزء خدا برای او در نظر نمی گیرند. این خدا ها هستند که لباس های گو ناگون بر تن می کنند و بر مردم حکمروایی می کنند، اما با گسترش تمدن ها وآشنایی حکو مت ها با یکدیگر، به دنباِل جنگ ها ومهاجرت ها، اقوام گو ناگون با فرهنگ و زبان یکدیگر آشنا می شوند و اعتقادات دینی یکدیگر را به عاریه می گیرند. سفری که انسان قبل ازشکل گیریِ مکاتب، آیین ها و ادیان شروع می کند، سفری است که در ناخود آگاهِ نسلِ آدمی ته نشین شده است. بنابراین انسانِ قرن بیست و یکمی، شیطان را نه به واسطه ی قبول داشتن یا نداشتن یک اعتقاد، بلکه به دلیلِ ازلی بودنِ موضوع شیطان و ته نشین شدنش در ضمیر نا خود آگاهِ جمعی خود به خوبی می شناسد. وجود این عوامل در ناخودآگاه، مدیون خود مختاری کهن الگو هاست که در زمان ها، مکان ها و تمدن های مختلف هم چون الگویی یکسان عمل نموده است. با جمع آوری اسطوره ها وآیین ها، شناسایی نمادها و نشانه ها و در نهایت خوانش آن ها، به عنایت کهن الگوهاست که متوجه می شویم چه بیانیه وحقایق عظیمی توسط این داستان های گاه معادل در مورد شیطان، شکل گرفته وگسترده شده است. حقایقی که در اشکال فرهنگی، مذهبی و حتی هنری و در فرهنگ عامه، نمود پیدا کرده اند و ما قرن هاست که با باور آنها زندگی کرده ایم و بر اساسشان سبک زندگی مان را شکل داده ایم. همان حقایقی که در حوزه ی ادبیات نمایشی نیز زیر ساخت هایی را شکل داده اند. این موجود ِ تاریکِ دوست داشتنی، آنقدر مورد توجه انسان بود که پایش به درام هم باز شد. و انسان تا جایی که توانست از او سوء استفاده کرد و تا جایی که خواست بهترین تخت و تاج پادشاهی را به او داد. اما ناگفته نماند، درام با استفاده از نام و شخصیت شیطان، این کلمه را در جهان تداوم بخشیده، گسترش می دهد و پایدار می سازد. وشیطان به واسطه ی ما انسان ها و خصلت های مان، تا دنیا دنیا است، نفس می کشد و از بودن کنار آدم ها لذت می برد. در وِدا ها آمده است :حقیقت یکی است، حکیمان آن را به نام های متفاوت خوانده اند. و حقیقتِ شیطان به گمانم همان حقیقتِ خداوند است. در واقع یک سکه با دو رو، نیکی و بدی. خیر وشر. یعنی به ناچار و به قول یونگ، برای هر خیرِ اَفضلی باید یک شرِ اَسفل هم وجود داشته باشد. مرزی جدا نشدنی بین این دو قرار گرفته است، مرزی که گاه انسان در تشخیص ِآن دو دچار اشتباه می شود. راهی که انسان برای شناخت شیطان پیموده است نشان می دهد که افسانه ی آفرینش، دغدغه ی نوع بشر در طول تاریخ بوده است. مفهوم شیطان بیش از هر واژه ای با «گناه» و «سرپیچی از دستور خداوند» گره خورده است و شیطان با نام ها و صفات متفاوت و سرنوشت های گوناگون در طول تاریخ، و در جوامع انسانی و جهان مادی و مینوی حضور داشته است. در تمامی فرهنگ ها، آیین ها، اسطوره ها، ادیان الهی و مسلک ها، شیطان پیش از آدمی وجود داشته است. بنابراین نه براساس تفا وت های اندک، بلکه بر اساس شباهت های بسیار، اسطوره ها و آیین ها را در بخش هایی که مرتبط با شیطان، جهان شر و خدایان پلید هستند، بررسی کردم، تا به سر چشمه ها رسیدم و فهمیدم میوه ی ممنوعه ای که انسان به خوردن آن نهی شده بود، «میوه ی دانایی» است که شیطان با فروتنی تقدیم انسان کرده است. بررسی کهن الگوها مسیرِ قهرمانی انسانی را در نمایشنامه ها یاد آور می شود که جدا از برنده یا بازنده بودن، به ناچار مجبور است این مسیر را طی کند. هر هشت قهرمانِ نمایشنامه های بررسی شده، از جایی در نمایشنامه می پذیرند که مسیر پیش رو را ببینند و تَن به سفر می دهند. جدا از قدرتِ قهرمانان برای شناختِ سایه ها و ترس هایشان، آنان ناچار بودند که با سایه هایشان روبرو شوند. اگر قدرتش را داشتند و حاضر بودند آن ترس ها و سایه ها را بشناسند یک مرحله از سفر به خیر می گذشت و اگر توانایی روبرو شدن با سایه ها برایشان وجود نداشت، راه سفر به کندی طی می شد. آنان برای طی مسیر ناچار به استفاده از نقاب هایی شدند . اگر چه بعضی از قهرمان ها در میانه ی راه نقاب ها را عوض کردند ویا دیگر آن را نخواستند، اما ناچار به استفاده از یک نقاب بودند. شخصیت های نمایشنامه همواره از کمک پیرفرزانه ای سود جستند که جدا از آن که این پیر فرزانه، مسیر حرکت آنها را کند یا تند می کرد، اما موجب رشد قهرمان برای رفتن به مرحله ی بعدی می شد. قهرمانان هر هشت نمایشنامه نشان دادند که « فردانیت»، کلمه ای به معنا فاخر است که برازنده ی هر انسانی نیست. قهرمان برای رسیدن به فردانیت راهی طولانی و پرپیچ و خمی را طی می کند که درنهایت شاید حتی در طی سفر و رسیدن به فردانیت چیزهای مهمی را از دست داده باشد. فاستوس ، برصیصا و هندریک، قهرمانان بازنده ی این نمایشنامه ها، اگر چه مسیر سفر را طی کردند ولی نتوانستند به فردانیت برسند. کهن الگوی خود، در این سه قهرمان تجلی نمی یابد و از هر آن چه که می ترسند برابرشان قد علم می کند و نمی گذارد که این قهرمانانِ بازنده، مسیر را به سلامت طی کنند. اما وجه مشترک این قهرمانان بازنده با قهرمانان برنده ای چون فاوست، گوتز، شیطان، آنتونیوس و ژاک تانر، مسیرِ قهرمانی ست که هر هشت قهرمان را به آگاهی و معرفت نسبت به خود می رساند. پنج قهرمان برنده ی نمایشنامه ها در انتها به فردانیت می رسند و کهن الگوی خود را به تمام معنا زیست می کنند. پس قهرمان مدرن، قهرمانی است که جرات می کند به ندای درونی خویش گوش سپارد، قدم در راهی گذارد که پر از ناشناخته ها است. قهرمانی است که برای تغییر آگاهی خود، قدم برمی دارد. اگر چه ممکن است بازنده یا برنده ی این زندگی باشد ولی مطمئنا کوله بارش سنگین تر از دیروز است وراه به سویی می نهد که راهِ فردانیت و گذر از سایه ها است... اگر چه این سایه ی آدمی، شیطنت هایی می کند و راه درست و نادرست را به خطا به او می شناساند، اما باید اعتراف کنم در این هشت نمایشنامه، حاصل رو برو شدن با شیطان، چیزی به جزء آگاهی نبود. اگر همه با یک دست پَسَش می زنیم، ولی با دو صد زبان از او خواهش می کنیم که باشد، تا جهانِ آگاهی و بینش ِمان نسبت به خودمان چند برابر شود، زیرا اگر کُنشی نباشد واکنشی نخواهد بود و انسان برای رسیدن به فردانیتِ خود، احتیاج به ابزاری دارد و خداوند برای متعادل نگاه داشتنِ جهانش. پس اگر انسانی هست، باید شیطانی هم باشد که در کنار آگاهی مان به ما یاد آور شود: تند نرو، دنیا در یک گردونه ی تقدیر می چرخد و باید نظمِ هستی حفظ شود واگر تو بخواهی جلوی این تعادل را بگیری از بازی خداوند حذف خواهی شد.

ایده آل های ماکسیمال آزاد و ماکیمال اساسی در حلقه توابع پیوسته
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه نیشابور - دانشکده علوم پایه 1394
  زهره معتمدی   احسان انجیدنی

در این پایان نامه، رابطه ایده آل های حلقه توابع پیوسته روی فضای توپولوژیکی ‎x‎ و ساختار توپولوژیکی ‎x‎ مورد بررسی قرار می گیرد. نشان می دهیم که برای یک ایده آل غیر صفر ‎e‎ در‎c(x)‎‎ , ایده آل e اساسی است اگر و تنها اگر اشتراک صفر مجموعه های توابع متعلق به ‎e‎، زیر مجموعه هیچ جا چگال در ‎x‎ باشد. با استفاده از این قضیه ثابت می کنیم که هر ایده ال شامل یک ایده ال اول در ‎c(x)‎ یا یک ایده ال اساسی است یا یک ایده ال ماکسیمال تولید شده توسط یک عنصر خود توان است که در عین حال ایده ال اول مینیمال نیز می باشد. همچنین یک مشخص سازی جدید برای اشتراک همه ایده ال های ماکسیمال آزاد و اشتراک همه ایده ال های ماکسیمال اساسی در ‎c(x)‎ ارائه می دهیم. پس از آن، آن دسته از فضاهای توپولوژی ‎x‎ را مشخص سازی می کنیم که برای آنها، ‎c_f (x)‎ و ‎c_k (x)‎ با اشتراک همه ایده ال های ماکسیمال آزاد و اشتراک همه ایده ال های ماکسیمال اساسی مساوی می باشند.

تجزیه میکروبیولوژیک فورفورال
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تهران - دانشکده علوم 1371
  اسماعیل زارعی   فریدون ملک زاده

بمنظور جداسازی کشت خالص یا مخلوطی از باکتریها که قادر به تجزیه فورفورال بوده و نسبت به آن مقاوم باشند کوشش به عمل آمده است و این اقدام به منظور تلقیح این کشت های میکروبی در سیستم های تصفیه پسابهای حاوی فورفورال انجام شده است . در این راستا نمونه های متنوعی از نقاط مختلف آلوده به فورفورال و نقاط غیر آلوده تهیه گردید. رعایت تنوع در نقاط نمونه گیری امکان دسترسی به کشت هایی منطبق با شرایط منطقه ای را فراهم آورده و نیز بررسی نقش حضور فورفورال در انتخاب باکتریهای تجزیه کننده آن را میسر می سازد. آنگاه عمل غنی سازی و انتخاب به هزینه فورفورال و 2 - فوروئیک اسید (اولین متابولیت حاصل از تجزیه میکروبی فورفورال) به عنوان تنها منبع کربن و انرژی، در مورد همه نمونه ها انجام شد که منجر به جداسازی کشت های مخلوط پایداری گردید که قادر به تجزیه فورفورال و 2 - فوروئیک اسید به عنوان تنها منبع کربن و انرژی بودند. در بررسی نقش عصاره مخمر در غنی سازی این کشت ها به هزینه فورفورال و 2 - فوروئیک اسید، کشت های مخلوط پایداری بدست آمد که به شرط حضور عصاره مخمر قادر به تجزیه فورفورال و 2 - فوروئیک اسید به عنوان تنها منبع کربن و انرژی بودند. در پی سنجش پتانسیل سازش این کشت ها به تجزیه و تحمل مقادیر بیشتر فورفورال، مقاومترین و سریع ترین کشت های تجزیه کننده فورفورال انتخاب گردید و کوشش خالص تجزیه کننده فورفورال از کشت های مخلوط انجام شده و 3 باکتری گرم منفی به اسامی 28y,49,68 بدست آمد. باکتری های اول و دوم قادر به مصرف فورفورال (1500ppm) به عنوان تنها منبع کربن و انرژی بوده و باکتری سوم به شرط حضور حداقل 10ppm عصاره مخمر قادر به مصرف فورفورال (1800 ppm) به عنوان تنها منبع کربن و انرژی می باشد. بررسی تاثیر فورفورال بر مدت مرحله سکون رشد این کشت ها، تشکیل و مصرف 2 - فوروئیک اسید در مراحل مختلف رشد آنها، و نیز مقایسه تجزیه فورفورال در کشت های خالص و مخلوط، بخشی از نتایج این تحقیق می باشد. سنجش همراه فورفورال و 2 - فوروئیک اسید طی مراحل مختلف رشد و در محیط کشت توسط hplc انجام شد که نتایج آن با رسم منحنی نشان داده شده است .

آشکارسازی پارامتریک مرزهای بسته در تصاویر با تلفیق روشهای لبه ای و ناحیه ای
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علم و صنعت ایران - دانشکده برق 1377
  زهره معتمدی   محمد سلیمانی

در این پروژه یک روش برای جداسازی ساختارهای بدون شکل (deformable) تصاویر ct با استفاده از تلفیق اطلاعات ناحیه و لبه توسعه یافته است . جداسازی دقیق بافتها، یک روش کلیدی در تحلیل تصاویر پزشکی می باشد. دو روش معمول قطعه بندی تصویر، قطعه بندی براساس ناحیه و براساس مرز اغلب محدودیتهای مختلفی را دارا می باشند، در الگوریتم ارائه شده با تلفیق این دو روش ، یک روش قوی برای ساختارهایی با کنتراست پایین، لبه های ضعیف و مرزهای ناپیوسته طراحی شده است . این روش ، پس از تحقیق درباره روشهای مختلف قطعه بندی تصویر و مشخص سازی مرز، با توجه به رنج موضوعات مورد علاقه که عمدتا تصاویر ct می باشند، مورد استفاده قرار گرفته است . این روش اطلاعات حاصل از مشخص سازی لبه را با اطلاعاتی ناحیه ای ناشی از همگنی سطوح خاکستری تلفیق می کند. ایده اصلی قطعه بندی ناحیه ای، قسمت بندی یک تصویر به نواحی متمایز براساس مقادیر سطح خاکستری آنها می باشد. برای مشخص ساز مرز موضوعات مورد علاقه از روش پارامتریکی توصیف کننده فوریه بیضوی استفاده شده است . در این روش با بدست آوردن برخی پارامترها، اطلاعات مرزی یک کانتور یکباره استخراج می شود. فرض اساسی اینست که تلفیق اطلاعات مرزی و ناحیه ای سبب که الگوریتم بهتر برای حل مسئله جداسازی می شود الگوریتم پیشنهادی پیاده سازی شده و بر روی تصاویر مصنوعی و واقعی پزشکی اعمال شده است که بررسی نتایج مربوط به آن نشان می دهد که روش حاصل از تلفیق اطلاعات نتایج بهتری در مقایسه با روش معمول پیدا کردن مرزهای بدون شکل براساس گرادیان و روش معمول جداسازی براساس ناحیه دارد.