نام پژوهشگر: مهدی دشت بزرگی

حدوث دهری ، اصالت وجود و ماهیت و بداء در اندیشه میرداماد
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه کاشان - دانشکده علوم انسانی 1388
  سیده راضیه قریشی شهرکی   مهدی دشت بزرگی

با توجه به اینکه حدوث دهری یکی از موضوعات مهم در مباحث فلسفه اسلامی بوده و می باشد؛ و از سوی دیگر، فلاسفه قبل از میرداماد از حدوث دهری بحثی به میان نیاورده اند؛ می توان گفت، بحث حدوث دهری توسط ایشان در واقع به پر بار شدن مباحث فلسفی کمک نموده است. چرا که بعد از مطرح شدن این بحث توسط وی، منجر به ارائه نظریات گوناگون درباره حدوث دهری گشته است. البته می توان به طور قطع چنین گفت که حدوث دهری از ابتکارات میرداماد است. لازم به ذکر است که بحث اصالت ماهیت نیز به نوعی اولین بار توسط وی مطرح و مورد بحث و استدلال واقع شد. دراین رساله سعی شده است تا با تحلیل دلایل میرداماد موضوع حدوث دهری از منظر وی به اثبات برسد. و نیز این نظر و رأی که اثبات حدوث دهری از دیدگاه میرداماد بر مبنای اصالت ماهیت شکل گرفته ، تا بداء به عنوان یکی از نتایج آن تبین گردد . به همین منظور این تحقیق در پنج فصل تدوین شده است. در فصل اول به بیان کلیاتی از تحقیق و پیشینه و اهداف تحقیق پرداخته می شود و در فصل دوم به منظور شناخت شخصیت علمی و اجتماعی این فیلسوف بزرگ زندگی نامه مختصری از وی ذکر می شود؛ در فصل سوم نظریه معروف حدوث دهری و دلایل اثبات آن و نتایج حاصل از آن و اشکالاتی که به این نظریه وارد است مطرح می شود. در فصل چهارم به شرح و بسط نظریه کلامی بداء پرداخته می شود، و در فصل پنجم نیز اصالت ماهیت و دلایل اعتقاد به آن از نظر میرداماد و در مقابل آن نظریه اصالت وجود از نظر ملاصدرا بررسی می شود.

بررسی و نقد نظریه امامت از دیدگاه متکلمان اشعری
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه کاشان - دانشکده علوم انسانی 1389
  مریم علی اکبریان   مهدی دشت بزرگی

چکیده مسأله امامت از مهمترین مسائل عقیدتی اسلامی و جنجالی ترین مسأله مورد اختلاف فرق و مذاهب اسلامی است. همچنین مطالعه در حقیقت و حقانیت امامت سابقه ای بسیار طولانی در تاریخ اندیشه اسلامی دارد. آثار گوناگون به ویژه رساله های مستقل در امامت و مسائل فرعی آن، نشانگر اهمیت مسأله نزد دانشمندان مسلمان است. دانشمندان شیعه و اهل سنت در آثار تفسیری و کلامی خود به بحث از امامت پرداخته اند، البته با رویکردهای متعدد و مختلف، به عنوان نمونه، امامت و خلافت را شاخه ای از مسأله امر به معروف و نهی از منکر می دانند و معتقدند چون اجرای این اصل نیاز به وجود امام دارد، باید امت امامی را برای اداره امور انتخاب کند، تا بتواند به این اصل، جامه عمل بپوشاند. در حالی که بر اساس مبانی شیعه، امامت یکی از اصول مهم اعتقادی دانسته می شود و یک مقام و منصب الهی است، همانطور که مقام نبوت، اینگونه است و خداوند متعال باید نبی و پیامبر را تعیین کند. رساله حاضر، پژوهشی است که با نگاهی نقادانه بر اساس مبانی شیعه به مسائل مختلف مربوط به امامت از نگاه متکلمان معروف اشعری، پرداخته است. مهمترین هدف این تحقیق ارائه تحلیلی دقیق و نسبتاً جامع از نظریه امامت در مکتب اهل سنت و مقایسه اجمالی دیدگاه های متکلمان شیعه و اهل سنت در خصوص امامت است. این پژوهش، مبتنی بر هشت فصل است که در هر فصل مسائل مختلفی بیان و نقد آن به رشته تحریر در آمده است. فصل اول، کلیات تحقیق، شامل مقدمه، طرح مسئله ، انگیزه و اهداف پژوهش، سوال های و فرضیه های تحقیق، اهمیت و ضرورت تحقیق و پیشینه و روش پژوهش که در واقع خلاصه از پژوهش به شمار می آید. فصل دوم با موضوع امامت در حقیقت به تعریف امامت و چیستی و حقیقت امامت می پردازد. فصل سوم، نگارنده به اثبات ضرورت امامت پرداخته است و دیدگاه متکلمان اشعری را در خصوص این موضوع بیان می کند. فصل چهارم، اوصاف و ویژگی های شخصیتی امام مدنظر است. فصل پنجم، فرآیند تعیین امام از دیدگاه متکلمان اشعری مورد بررسی قرار می گیرد. فصل ششم، نگاهی به مسئله جانشینی و تعیین امام بر حق بعد از پیامبر(ص) دارد. در فصل هفتم، محقق دلایل متکلمان اشعری برای خلافت خلفای سه گانه (ابوبکر، عمر، عثمان) را نقد و بررسی می کند. و در فصل هشتم که آخرین فصل رساله است، دیدگاه انتقادی اشاعره در مورد امامت و افضلیت امام علی(ع)، مورد بحث قرار می گیرد. و در آخر رساله نتیجه ای کلی از این پژوهش، ارائه می شود. فهرست مطالب

بررسی تطبیقی نظریه امامت در مذاهب اسماعیلیه و امامیه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه کاشان - دانشکده علوم انسانی 1389
  احمد لهراسبی   مهدی دشت بزرگی

این رساله، در سه بخش تنظیم شده است. بخش نخست، به دیدگاه های اسماعیلیه درباره ی امامت، بخش دوم، به دیدگاه های امامیه درباره ی این مسأله و سرانجام بخش سوم به بررسی تطبیقی دیدگاه های این دو گروه اختصاص یافته است. این دو گروه، هر دو، وجود امام را در تمامی دوران ها ضروری دانسته، به وجوب نصب الاهی امام عقیده دارند. آنان بر این باورند که امامت از اصول دین است و نه فروع آن و در بسیاری از شرایط، شوون و ویژگی های امام با یکدیگر اشتراک نظر دارند. اما با این حال، امور متعددی را نیز می توان به عنوان موارد اختلاف آنها در این مسأله برشمرد. اولین اختلاف بین آنها، به شیوه ی مطرح کردن مسائل باز می گردد. به نظر نگارنده، نگاه باطنی اسماعیلیه در ارائه مباحث خود، سبب اختلاف مهم آنان با دیگر فرقه های اسلامی، از جمله امامیه، شده است. این روش آنان، در مسأله ی امامت نیز به شدت بین آنها و امامیه فاصله افکنده است. یکی دیگر از موارد اختلاف بین این دو گروه آن است که اسماعیلیه، هفت دوره برای عالم ذکر می کنند و برای هر کدام از این دوره ها، امامانی برمی شمرند، ولی در بین امامیه، چنین دیدگاهی وجود ندارد. همچنین مراتب امامت که از سوی دانشمندان اسماعیلی طرح شده است، یکی دیگر از تفاوت های این دو مذهب در مسأله ی امامت است. تفاوت گذاشتن بین وصایت و امامت از سوی بسیاری از دانشمندان اسماعیلی، نیز یکی دیگر از موارد اختلاف نظر این دو گروه در مسأله امامت است. دیگر موارد اختلافی در دیدگاه این دو گروه عبارتند از: اختلاف در جانشین امام جعفر صادق علیه السلام، تعداد امامان و مسأله ی امام غایب. به نظر می رسد که موارد ذکر شده، مهم ترین موارد اشتراک نظر و یا اختلاف نظر بین این دو گروه باشد، هر چند شاید بتوان با جستجوی بیشتر مواردی نیز بر آنها افزود.

بررسی تحلیلی تبیین «حقیقت نفس» از دیدگاه علامه مجلسی و نقد آن از دیدگاه ملاصدرا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه کاشان - دانشکده علوم انسانی 1390
  سمیه رنجبر   مهدی دشت بزرگی

حقیقت نفس از مهم ترین مباحثی است که فکر بسیاری از فیلسوفان را به خود مشغول کرده است. و یکی از پیچیده ترین مباحث آن بحث تجرد یا جسمانی بودن است. که کمتر به بررسی آن پرداخته شده در اثر پیش رو به بررسی حقیقت نفس خصوصاً تجرد یا جسمانی بودن نفس از دیدگاه علامه مجلسی و نقد ملاصدرا بر آن و نیز دلایل اثبات تجرد نفس، پرداخته شده است. در قسمت اصلی این پژوهش یعنی تجرد یا جسمانی بودن نفس از دیدگاه علامه و ملاصدرا ضمن تشریح نظر علامه در رابطه با جسمانی بودن نفس و ادله ایشان، به اثبات تجرد نفس از دیدگاه ملاصدرا و نقد ایشان بر آرای علامه پرداخته شده است. نگارنده نخست عقاید علامه مجلسی را گردآوری، و با استفاده از دیدگاه ملاصدرا به نقد نظر علامه پرداخته است. و در پایان به این نتیجه رسیده که بنا بر دیدگاه علامه روح جسم لطیف روحانی است که بعد از مرگ، باقی است. وی جز خداوند را شایسته تجرد ندانسته زیرا تجرد نفس را امری نمی داند که از روایات بر آید. بلکه ظاهر روایات را دلیل مادی بودن نفس برمی شمارد بر خلاف ملاصدرا که براهینی را برای تجرد نفس اقامه کرده و به اثبات آن پرداخته است.

بررسی تطبیقی اصل علیّت از دیدگاه حکمای مشاء (فارابی،ابن سینا،ابن رشد)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه کاشان - دانشکده علوم انسانی 1391
  مریم سلامی   مهدی دشت بزرگی

چکیده بدون شک مسئله علیّت، از همان آغاز، فکر بشر را به خود متوجه ساخته و او را به تفکر و اندیشه برای کشف معمای هستی وادار ساخته است. از آنجا که انکار یا تأیید این مسئله بر حوزه خداشناسی و جهان شناسی تاثیر مستقیم گذاشته است لذا مکتب های فلسفی مختلف با توجه به اصول و مبانی خود به آن مسئله پرداخته اند که یکی از آنها، مکتب مشاء است. در این رساله سعی شده است دیدگاه فلاسفه مشاء (فارابی، ابن سینا، ابن رشد ) و سیر نوساناتی که این فلاسفه در مورد مسئله علیّت داشته اند بیان شود. همچنین بیان خواهیم کرد که بذرهای مبحث علیّت را فارابی در بستر فلسفه اسلامی کاشته و شیخ الریئس به رشد و نمو رسانید و ابن رشد نیز با وجود هم مکتب بودن با این دو فیلسوف، بخاطر وفاداری به ارسطو و مبنای فکری خاص خود به برخی از آراء شیخ الرئیس در مبحث علیّت سخت می تاخت. همچنین اشاره خواهیم کرد که اختلاف و تمایزی که بین فلاسفه مکتب مشاء در مورد فروعات اصل علیّت مثل قاعده الواحد وجود دارد به مبانی و اصول فکری این فلاسفه مثل زیادت وجود بر ماهیت و تفسیر آنها از علت فاعلی بر می گردد. بدین صورت که فارابی و ابن سینا آفرینش را نوعی جریان خلق و ایجاد می دانند و بر اساس همین نگرش،حوزه علیّت و سنخیّت بین علت و معلول را فراگیر می دانند؛ در مقابل، ابن رشد در آفرینش به فعل ایجادی قائل نیست بلکه فاعلیّت خداوند در عالم را به نحو اعطای حرکت و پیوند دادن صور به مواد می داند؛ لذا نمی تواند توجیه علّی از آفرینش داشته باشد و دامنه نفوذ قانون علیّت را فراگیر کند. این رساله در پنج فصل تدوین شده است. در فصل اول به کلیات، در فصل دوم به دیدگاه فارابی، در فصل سوم به دیدگاه ابن سینا و در فصل چهارم به دیدگاه ابن رشد پرداخته شده است و فصل پنجم به نتیجه گیری و ارزیابی روش فلاسفه مشاء اختصاص دارد. کلمات کلیدی: ابن سینا ، فارابی، علیت ، ابن رشد، قاعده الواحد

الهیات اگزیستانسیالیستی از دیدگاه جان مک کواری
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1372
  مهدی دشت بزرگی   احمد احمدی

جان مک کواری، فیلسوف انگلیسی معتقد است که میان فلسفه اگزیستانسیالیسم و الهیات مسیحی، قرابت وجود دارد. او از مسیحیت ، رودلف بولتمن و از اگزیستانسیالیسم، مارتین هایدگر راانتخاب نمود و به مقایسه آراء آنها پرداخت . بحث انسان دراگزیستانسیالیسم بافهم وجود انسان در تفکر کاتبان عهد جدید خویشاوندی دارد. تفسیر بولتمن از وجود انسان برمبنای الهیات پولس رسول دارای دو بخش است : یکی زندگی انسان بدون مسیح و دیگری زندگی انسان در ایمان مسیحی . هایدگر هم در تفسیر فلسفه خود ابتداوجود حقیقی را تبیین کرده، آنگاه به وجود حقیقی و اصیل می پردازد. هایدگر در تحلیل نحوه غیر حقیقی وجود در دو مورد به تفکر دینی نزدیک می شود. یکی در بحث از فهم وجود - در- عالم است که با تحلیل آن، خود و جهان با هم به دست می آیند . به اعتقاد مک کواری تفکر دینی از این فراتر رفته، قائل است که خدا نیز منکشف می شود. مورد دوم در بحث از حالات هیجانی است که یکی از آنها حالت هیبت است که بر وجود-در- عالم نورافکنده، هم خود و هم جهان را در ارتباط جدایی ناپذیرشان با یکدیگر، منکشف می سازد. این حالت هیبت ، انسان را از تعلق به دنیا جدا کرده، باعث می شود تا انسان در جستجوی خدا برآید. هایدگر در بحث از وجود غیر حقیقی، سه خصیصه مجعولیت ، شخصیت زدایی و سقوط را بررسی می کند . مجعولیت بدین معنااست که انسان مجبور است در جهانی که موطن او نیست زندگی را به پایان برساند . دراین نحوه از وجود، او شخصیت و وجودش را در عامه یا جمع از دست داده، در دنیا سقوط می کند. هم اگزیستانسیالیسم و و هم مسیحیت چنین حیاتی رابی ارزش می دانند. در مقابل نحوه غیرحقیقی، نحوه حقیقی و اصیل وجود مطرح می شود. بولتمن برای پاسخ به این سوال که حیات حقیقی چیست ؟ به وحی مسیحی روی می آورد . اما در فلسفه هایدگر صریحا به این سوال پاسخ داده نشده است . ولی به خاطر وجود عناصر مشترک در هردو مسلک می توان نتیجه گرفت که فلسفه هایدگر تفسیری دینی را طلب می کند. مک کواری نیزنتیجه می گیرد که فلسفه هایدگر جستجویی برای یافتن خداست .

قضایای تحلیلی و تالیفی از دیدگاه پوزیتیویسم منطقی و کواین
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1378
  مهدی دشت بزرگی   محمد لنگهاوزن

این رساله دارای چهار بخش است ، در بخش اول به اختصار از پیشینه تمایز تحلیلیˆتالیفی بحث شده است . لایب نیتس دو نوع حقیقت را از هم متمایز می کند، حقیقت عقلی و حقیقت واقعی، اما شارحان افکار او این تمایز را که با تمایز مصطلح تحلیلیˆتالیفی منطبق است ، با فلیفه او چندان سازگار نمی دانند و معتقدند که در نظام فلسفی لایب ، تمام قضایا، تحلیلی و ضروری اند که البته سخنی پذیرفتنی نیست . در اندیشه های هیوم نسبتهای میان تصورات (معلومات بدیهی عقلی) و امور واقع (معلومات تجربی مربوط به عالم خارج) مطرح می شود که با قضایای تحلیلی و تالیفی منطبق است . کانت ، از اولین فیلسوفانی است که به طور صریح از تمایز تحلیلیˆتالیفی صورتبندی نسبتا دقیقی ارائه داد. با طرح اشکالات مربوط به صورتبندی کانت ، بخش اول به پایان می رسد. بخش دوم با معرفی پوزیتیویسم منطقی آغاز می شود. سه اصل بنیادی این جنبش عبارتند از: واحد کردن علوم تجربی، حذف ما بعدالطبیعه سنتی و نظریه معنی داری، بر اساس نظریه معنی داری، تمام قضایای معتبر و با معنی یا تحلیلی اند و یا تالیفی، در کنار این اصل، اصل دیگری به نام تحویل گرایی قرار دارد که مطابق آن، قضایای تالیفی، قضایایی هستند که هر یک دارای قلمرو واحدی از تجارب تایید کننده یا ابطال کننده هستند. از میان پوزیتیویستهاس منطقی، رودلف کارنپ ، بیش از همه به تببین تمایز تحلیلیˆتالیفی می پردازد. او با اذعان به وجود این تمایز در زبانهای طبیعی، برای تبیین آن از یک زبان ساختگی استفاده می کند. کارنپ تلاش می کند تا در یک نظام زبانی، به طور صوری و غیر صوری و بر اساس "اصول موضوعه معنایی" مفهوم تحلیلی و تمایز آن از مفهوم تالیفی را بیان کند، حتی در زبان طبیعی نیز از طریق موجه نشان دادن مفهوم "معنا" سعی می کند از ترادف و تحلیلیت تعریفی ارائه دهد. مفهوم تحلیلیت در مرکز معرفت شناسی کارنپ قرار دارد. او اکسیومهای اساسی نظریه معرفت را به عنوان تعاریف ضمنی لحاظ می کند. بخش سوم به بیان استدلالهای کواین در رد تمایز مذکور بر اساس تزکل گرایی از جمله استدلالهای کواین است . علاوه بر تزکی گرایی، دو تز دیگر او، یکی تز رفتاری - طبیعی زبان و دیگری تز عدم قطعیت ترجمه، تمایز تحلیلیˆتالیفی را ابطال می کند. در بخش چهارم، در دو محور تبیین تحلیلیت و معرفت شناسی، اندیشه های کارنپ و کواین مقایسه شده است ، و در پایان از اندیشه های کواین در نقض آراء کارنپ جانبداری شده است .