نام پژوهشگر: عبدالحسین خسروپناه

مقایسه معنای زندگی ازدیدگاه مرحوم علامه محمدتقی جعفری و فردریش نیچه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه کاشان - دانشکده علوم انسانی 1388
  محمدرضا رحمانی اصل   حسن رضازاده

مهمترین سئوالی که هر انسانی در دوره ای از زندگی اش با آن مواجه می شود « پرسش از معنای زندگی » است. جدی بودن مسئله پرسش از معنای زندگی بدان جهت است که با تمام هویت انسان سر و کار دارد. لذا در این پژوهش بر آنیم تا مسئله معنای زندگی را از دیدگاه علامه محمد تقی جعفری و فردریش نیچه مورد بحث و بررسی قرار دهیم و در مقایسه آراء و اندیشه های این دو فیلسوف به نگاهی کلی و تبیینی شایسته از مباحث معنای زندگی دست یابیم. علامه محمد تقی جعفری یافتن معنای زندگی شخص را مستلزم یافتن معنای «خود» می داند و معتقد است تنها کسی می تواند طعم واقعی معنای زندگی را بچشد که خویشتن خویش را بشناسد و آن را از زنجیرهای زرینی که طبیعت بر سر راهش قرار داده برهاند و به خود حقیقی نائل شود . البته لازم است که سالک راه «خود حقیقی» راهنمای کامل خود را مذهب و عقل و فطرت آگاه قرار دهد تا بتواند از لغزش هایی که در این مسیر برایش پیش می آید درامان باشد . او معنادار یافتن زندگی را فاصله گرفتن از حیات طبیعی و غوطه ور شدن در حیات معقول می داند . اما فردریش نیچه نیست انگاری را در چهار عرصه مهم زندگی انسان ها بیان می کند : 1- نیست انگاری در قلمرو حقیقت ؛2- نیست انگاری در قلمرو دین ؛ 3- نیست انگاری در قلمرو زندگی زاهدانه ؛ 4- نیست انگاری در قلمرو اخلاق متداول . او به جای مورد اول ، اراده معطوف به قدرت و به جای مورد سوم ، زندگی زمینی و سرشار از غرایز و تمایلات حیوانی را بر می گزیند و هنر تراژدی را بهترین ابزار برای تحقق آن می داند و به جای مورد چهارم ، اخلاق سروری را توصیه می کند ولی هیچگونه جایگزینی برای دین در نظرنمی گیرد . از این رو انسانی که با توجه به نظریه «اراده معطوف به قدرت» و بنابر توانمندی ها و استعدادهای درونی خود و بدون تبعیت از آرمان های از پیش طراحی شده رفتار کند را «فرا انسان» می داند.

بررسی نسبت دین و اخلاق در قرآن کریم
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه معارف اسلامی قم - دانشکده مطالعات اسلامی 1388
  سید مهدی حسینی   محمممهدی مهندسی

مروری بر فصول از دیدگاه ما، همه مشکلات اجتماعی در قرن حاضر، از عدم پایبندی به دین و اخلاق ناشی می شود. عدّه زیادی از افراد هوسران در راستای تحقّق منافع شخصی خود، جهان بینی خاصّی را مطرح کرده و به دنبال سکولاریزه کردن جوامع هستند، امّا متوجّه این نکته شده اند که به جهت فطری بودن دین و اخلاق، به راحتی نمی توانند انسان ها را از دین و اخلاق دور کنند لذا برای اینکه ندای آنها با ندای فطرت انسان ها سازگار باشد، می گویند ما اخلاق را قبول داریم امّا با دین مخالفیم و برای نفی دین به انحرافات مسیحیّت تحریف شده، اشاره می کنند، و در نقطه مقابل آنها عدّه ای از افراد به ظاهر متدیّن(اشاعره)، هرگاه کار غیراخلاقی خود را به خدا نسبت می دهند؛ پس عدّه ای اخلاق را قبول ندارند و عدّه ای دین را؛ لذا مسأله این است که نسبت بین دین و اخلاق چیست؟ آیا دین با اخلاق تعارض دارد یا تعامل؟ آیا آنچه اشاعره به عنوان اتّحاد دین و اخلاق مطرح کرده اند مبنای صحیح عقلی و شرعی دارد؟ ما در این پژوهش این مسأله را به عناوین متعدّدی تحلیل کردیم؛ پس این تحقیق شامل شش فصل است که به خلاصه فصول اشاره می کنیم: فصل اول: کلّیّات در این فصل، به بررسی مبادی تصوریّه پرداخته شده است. یعنی مفهوم نسبت، دین، اخلاق و برخی از کلماتی که تبیین آن کلمات، از مقدّمات و از مبادی تصوّریّه مسأله محسوب می شود، تبیین شده است. فصل دوم: مبانی قرآنی در مسأله نسبت دین و اخلاق این فصل به بررسی مبادی تصدیقیّه مسأله اختصاص دارد. مباحث انسان شناسی، معرفت شناسی و نقش توحید در نظام اخلاقی قرآن کریم به عنوان مبادی تصدیقیّه در این فصل، تبیین شده است. فصل سوم: دیدگاه های ترابط دین و اخلاق دیدگاه های مختلف در نسبت دین و اخلاق، در این فصل تبیین شده است. ویلیام بارتلی که در تحقیق خودش اقوال مختلفی را به عنوان دیدگاه های نسبت دین و اخلاق مطرح کرده است، را ذکر کردیم، اما همه این اقوال را می توان در سه قول خلاصه کرد، همان سه قولی است که استاد مصباح یزدی مطرح کرده اند: 1. تباین دین و اخلاق 2. اتحاد دین و اخلاق 3. تعامل دین و اخلاق. فصل چهارم: تعامل دین و اخلاق در قرآن کریم در فصل چهارم، تعامل دین و اخلاق در قرآن کریم، بررسی شده است. وابستگی هایی دین به اخلاق، و نیازمندی هایی هم اخلاق به دین دارد. در این فصل، علاوه بر ذکر نیازمندی های دین و اخلاق به یکدیگر، مسأله فطرت به عنوان حلقه اتّصال دین و اخلاق، ذکر شده است. فصل پنجم: چالش های ترابط دین و اخلاق در این فصل علاوه بر نقد اخلاق سکولار و دین ستیز، برخی از شبهاتی که با عنوان تعارض و تباین دین اخلاق در غرب مطرح شده، بررسی شده است. فصل ششم: نتیجه در این فصل نتیجه تحقیق ذکر شده است. نتایجی که به دست آمد عبارتند از: 1. مباحث انسان شناسی، معرفت شناسی و مبحث توحید از مبانی قرآنی مسأله بوده و توحید مهمّ ترین مبنای نظام اخلاقی اسلام است. 2. از دیدگاه قرآن کریم، قول به اتّحاد دین و اخلاق و قول به تباین دین و اخلاق مردود بوده و بین دین و اخلاق نسبت تعامل برقرار است. 2. از دیدگاه قرآن کریم، دین و اخلاق، در موارد مختلفی به همدیگر نیازمندند. 3. به خلاف سکولارها که معتقدند بین دین و اخلاق تباین وجود دارد و اخلاق بدون دین را پیشنهاد می کنند، عقل و نقل بر این دلالت دارند که تمسّک واقعی به اخلاق بدون تمسّک به دین حقّ، امکان پذیر نیست.

صفات الهی امام از منظر امام رضا (ع)
پایان نامه سایر - دانشکده علوم حدیث 1389
  نرگس السادات بیننده   عبدالحسین خسروپناه

چکیده یکی از مباحث مهم کلامی بحث تبیین و تحلیل صفات الهی امام است که موضوع این رساله است. پرسش محوری این رساله این است که از نظرگاه امام رضا(علیه السلام) امام چه اوصاف و ویژگی هایی دارد و این صفات در سخنان ایشان چگونه تبیین می گردد؟ بررسی روایات نشان می دهد که از منظر این بزرگوار، امام همانا حجت خداوند بر روی زمین و واسط? فیض الهی است و حضورش در همه زمانها و اعصار ضرورت دارد. امامت امری است الهی، که در وجود هر آن کس که بخواهد قرار می دهد. دریافت و حفظ و رسانیدن احکام و حکمت های الهی(هدایت تشریعی) و نیز هدایت تکوینی در دنیا بر عهد? امام است. چنین مسئولیتی مستلزم برخورداری از برترین علم و بالاترین قدرت عادلانه وخطاناپذیر است. چنین مقامی با طلب کردن و اکتساب بدست نمی آید، بلکه موهبت ویژ? الهی است و تنها در این صورت شخص به این مقام نائل می گردد؛ زیرا محدودیت بشر در این دنیا به او اجازه رسیدن به این صفات را از راه های عادی نمی دهد. امام به هرآنچه در هدایت مردم به طور مستقیم یا غیر مستقیم موثر باشد، عالم است. علم امام باید نیاز همه انسانها را در هر سطحی از علم و معنویت و در هر مقام و مرتبه ای از درجات قرب الهی در برگیرد تا وی حجت مطلق خداوند بر همه انسانها باشد. عصمت ویژه ای که در وجود پیامبران و امامان(علیهم السلام) نهاده شده، تنها در سایه تأیید خاص الهی امکان پذیر است. امام با توفیق الهی به مرتبه ای می رسد که با اراده و اختیار خود راه هدایت را بر می گزیند و هرگز به خطا درنمی افتد. خداوند با اعطاء علم لدنی و نیز تفضل ویژ? خود، امام را در اندیشه و کردار و گفتار در تمام لحظات حیاتش از هر خطا و اشتباهی از روی سهو یا عمد مصون داشته است. برگزیدن امام به دست مردم، نظر به اوصاف و ویژگی های تبیین شده، محال است؛ امامت مقامی است که شناخت کنه آن دور از دسترس عقل متعارف انسانهاست و دیگر مردمان با اندیشه هایشان به آن راه ندارند. خداوند از راه جعل ویژگی های یاد شده در وجود فرد، او را به عنوان امام نصب می نماید. این انتصاب الهی از راه نص و نشانه های دیگر بر مردم آشکار می شود. اما برخلاف رویکرد این نوشتار، برخی شرق شناسان و افراد متاثر از آنان، با بهره گیری از نوعی نگاه تاریخی به عقاید شیعه برآنند که اثبات کنند عقاید کنونی شیعیان درباره امامت پشتوانه ای در اندیشه رایجِ عصر ائمه (علیهم السلام) نداشته است و بسیاری از اوصاف و ویژگی های الهی امام، مانند علم غیب، عصمت و نصب و نص الهی، در طول تاریخ بر تفکر شیعی افزوده شده و جزء عقاید شیعیان نخستین نبوده است و ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز چنین ادعاهایی درباره خود نداشته و حتی با آن به مبارزه پرداخته اند. این اندیشه با فروکاهی امامان از مقام و منزلت برتر و قدسی شان به دانشمندان مجتهد پرهیزگار، اینگونه می نماید که هر ویژگی ماورایی که امام به آن متصف شود، غیر بشری است و از طریق غالیان و مفوضه به اندیش? شیعی راه یافته است. نگارنده این رساله برآن است که به راستی برخی ویژگی های امام فراتر از بشر عادی است و به همین دلیل است که شایستگی پیشوایی بندگان را دارد. این نوشتار در چهار فصل کلیات، علم امام، عصمت و نصب و نص الهی از منظر امام رضا(علیه السلام) تدوین شده است. در فصل علم، مباحث ضرورت، گستره و نوع علم امام و شیوه دستیابی او به علم و در فصل عصمت، ضرورت عصمت امام، عصمت در خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)، مفهوم و سرچشمی عصمت امام و در آخر در فصل نصب و نص الهی، ضرورت و شیوه انتصاب امام از جانب خداوند عزّوجلّ و راه شناخت و دستیابی مردم به امام طرح شده و هر فصل نیز با بررسی و نقد شبهات مرتبط به پایان رسیده است.

مبانی کاربست عقل در اکتشاف معارف اعتقادی از منظر قرآن و حدیث
پایان نامه سایر - دانشکده علوم حدیث 1388
  زکیه اسدی   علی اکبر رشاد

پیش از به کارگیری«عقل» ـ به عنوان حجت باطنی الهی ـ برای "استذکار معارف فطری" یا "کسب معارف اکتسابی" در هر یک از حوزه های معرفتی از جمله عقاید، لازم است مبانی اولیه ای تبیین و تثبیت شده باشد تا اکتشاف معرفت با تکیه بر آنها و به مدد روش شناسی که از این رهگذر سامان می یابد صورت گیرد. اما تبیین این مبانی مهم به ویژه از منظر کتاب الهی و کلام معصوم، همان قدر که خطیر و دشوار و تأثیرگذار بوده ، متأسفانه در دین پژوهی مغفول مانده و مسکوت نهاده شده است. این پژوهش با نگاهی روش مند به «منظوم? معرفتی قرآن و حدیث» و بر اساس نظری? «اکتشاف دیالکتیک دینامیکال دین» می کوشد «ماهیت عقل» و نسبت آن را با «خدا»، «دین»، «انسان»، «معرفت شناسی» و «حوز? اعتقادات»، از منظر قرآن و حدیث به نحوی روش مند دریافته، مبانی بهره گیری از عقل را در استنباط قضایای حوز? معارف اعتقادی روشن سازد. تأمل و تعمق در تعریف بی نظیر معصوم از «عقل» و ربط مستقیم آن با «حفظ ودایع قلب» و نیز اطلاق عنوان «ودیعـ? قلب» به تمام مراتب «ولایت حق»، ما را به نظری? "میثاق محوری عقل" رهنمون می دارد که مرزی روشن میان عقلانیت و جاهلیت ترسیم می کند و افق های درخشانی از علم و عقیده و عمل متکی و منتهی به «عقلانیت» را در برابر دیدگان انسان می گشاید. در همین راستا وجود عقل در عالم خارج توسط "برهان میثاق" اثبات می شود. همچنین، بررسی مبادی پنج گان? «مصدرشناختی»، «دین شناختی»، «معرفت شناختی»، «مخاطب شناختی» و «موضوع/ متعلق شناختی» که نقش و نسبت عقل را با عناصر بنیادین در اکتشاف معارف اعتقادی توضیح می دهند، به اثبات «امکان» و «ضرورت» کاربست عقل، تبیین«نقش و جایگاه» آن در حصول معرفت و تعیین «گستر? کارکرد» آن در حوز? معارف اعتقادی می انجامد که تذکر و التزام به آنها عنصر تواضع و تسلیم قلب برای حق را که مهمترین مبنای عملی و ملاک کاربست عقل است، پدیدار می سازد.

بررسی کلامی نگره نسخ شرایع پیشین از منظر قرآن و سنت
پایان نامه سایر - دانشکده علوم حدیث 1389
  نرجس اصغرنیا   عبدالحسین خسروپناه

پژوهنده در این پژوهش با عنوان ((بررسی کلامی نگر? نسخ شرایع پیشین از منظر قرآن و سنت))، در پی تبیین دیدگاه قرآن و سنت دربار? نسخ شرایع پیشین با ظهور شریعت اسلام به روش کلامی است. میان اندیشه مندان اسلامی مشهور است که هر شریعت جدیدی، ناسخ شریعت پیشین است. بر این اساس شریعت اسلام به عنوان آخرین شریعتی که خداوند آن را برای هدایت انسان ها فرستاده است، ناسخ شرایع پیشین است. البته این نسخ تنها در فروع شرایع پیشین وجود دارد و شامل اصول نمی شود. در مقابل ، افرادی از مسلمانان و نیز پیروان شرایع پیشین از جمله یهودیان و مسیحیان با اندیش? ناسخیت اسلام مخالفند. که این ناسازگاری یا از سر عناد و دشمنی با شریعت اسلام و یا از فهم نادرست آیات قرآن کریم است. به سخنی دیگر یهودیان و مسیحیان که از سر عناد و دشمنی، نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را بر نتابیدند، با باطل دانستن نسخ، مخالف نسخ شریعتشان از سوی اسلام شدند. و مسلمانانی که اندیش? ناسخیت اسلام را نپذیرفتند، از اندیشه مندان متأخری هستند که به دلیل باورمندی شان به اندیش? ((کثرت گرایی دینی)) که معتقد است هم? شرایع در کنار شریعت اسلام از حقانیت برخوردار است، با ناسخیت اسلام مخالف هستند. هر چند این افراد به آیات قرآن نیز استناد می کنند، اما بررسی این مستندات نشان می دهد که آن ها، یا با تقطیع آیات قرآن و استناد به بخشی از آیه و یا بدون توجه به آیات پیشین، پسین، سیاق و نیز سایر آیات قرآن، تنها در پی آن بودند که این اندیشه را که خاستگاه آن مغرب زمین است، موافق قرآن جلوه دهند. اما یافته های این پژوهش نشان می دهد که اولاً نسخ شریعت امری ممکن است و واقع هم شده است. ثانیاً با توجه به تفاوت معنایی دین و شریعت ، آشکار گشت که این شریعت است که مورد نسخ واقع می شود نه دین. ثالثاً بر اساس علت های نیاز به شریعت جدید که عبارت است از: تحریف، نقص و تغییر نیاز ها و همچنین آیات قرآن کریم و روایات معصومین، اثبات گردیدکه اسلام ناسخ شرایع پیشین است و نسخ در حوزه های عملی و اخلاقی جاری است. پذیرش ناسخیت اسلام پیامد هایی را به دنبال دارد. از جمله انحصار حقانیت در شریعت اسلام، عدالت گرایی نجات و مداراگرایی اسلامی. جان سخن این که، اثبات ناسخیت اسلام، به این حقیقت منجر می گردد که در عصر شریعت خاتم، تنها شریعت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) حق است و پیروی از هر شریعت دیگری حتی اگر از شکل تحریف نشد? آن باشد، پذیرفته شده نیست. البته این انحصار گرایی به معنای انحصار گرایی نجات و نفی سازش با اهل سایر شرایع و نامسلمانان نیست؛ بلکه اولاً گستر? نجات در اسلام، گسترده تر از مسأل? حقانیت است. ثانیاً اسلام با نامسلمانانی که در پی براندازی نظام اسلامی نیستند، هم زیستی مسالمت آمیزی دارد. این تحقیق در پنج فصل سامان یافته است: فصل اول شامل مباحث مقدماتی است. فصل دوم به بررسی و نقد دیدگاه های مخالفان و موافقان نسخ شرایع پیشین می پردازد. فصل سوم شامل دیدگاه قرآن دربار? نسخ شرایع پیشین است. فصل چهارم شامل بررسی نسخ شرایع پیشین از منظر روایات و سنت معصومین است. فصل پنجم به پیامد های نسخ شرایع پیشین می پردازد. واژگان کلیدی: اسلام؛ بررسی کلامی؛ سنت؛ شرایع پیشین؛ قرآن؛ نسخ

رویکرد ذهبیه به قرآن و حدیث
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشکده اصول الدین 1389
  محمد حاجی خلف   احمد عابدی

این پژوهش مشتمل بر سوالات اساسی از جمله اینکه آیا عرفان اسلامی مبتنی بر شریعت محمدی (ص) همان تصوف است؟ فرقه ذهبیه که مدعی تنها فرقه ناجیه و ام السلاسل صوفیه است، آیا وجه تمایز و برتری بر دیگر فرق صوفیه دارد؟ رویکرد ذهبیه نسبت به آیات قرآن و روایات معصومین چگونه است؟ و سوالات فرعی همچون اصول و فروع تصوف چیست و آیا با اصول و فروع مکتب اهل بیت یکی است یا خیر؟ نام ذهبیه از چه زمانی وجود داشته و سبب نامگذاری آن به ذهبیه چیست؟ رویکردهای مختلف ذهبیه از جمله رویکرد سیاسی، اجتماعی و غیره چگونه بوده است؟ حجیت ظواهر در نزد ذهبیه چه جایگاهی دارد؟ عملکرد ذهبیه نسبت به احادیث جعلی چیست؟ و ما در این بررسی به این مطلب رسیدیم که صوفیه با اقتباس از ادیان و مکاتب دیگر، بسیاری از آموزه های خود را از آنها گرفته است و در دامان اسلام آنها را رنگ و بوی اسلامی داده است. علت ورود آداب و رسوم دیگر مکاتب به صوفیه، به زمان دوره اشرافیگری خلیفه سوم و بعد از آن حکومت بنی امیه می رسد که بناچار عده زیادی از مسلمین برای فرار از آن به زهد و گوشه نشینی روی آوردند و از جهتی دیگر ورود مسیحیان و دیگر ادیان به دین اسلام و همچنین عوامل دیگر، راه نفوذ آداب صوفیه مهیا گردید. در صوفیه اولیه تا قرن هشتم ردپایی از شیعه دیده نمی شود و صوفیان همه اهل سنت می باشند. صوفیه در قرن دوم بوجود آمد کم کم رشد کرد خانقاه جای مسجد قرار گرفت و آدابی مانند ریاضت، سماع، خرقه، مرید و مرادی و...رواج یافت که اینها در اسلام اصیل یا وجود نداشت و یا به شکلِ صوفی آن نبودند. اما ذهبیه، که خود را برتر از دیگر فرق می داند تفاوتی با آنها ندارد زیرا همان آدابی که در فِرَق وجود دارد در ذهبیه هم موجود است. گرچه ذهبیه سعی دارد که سلسله خود را منسوب به امام رضا کرده و نام ذهبیه را به آن زمان برساند ولی هیچ دلیل درستی ذکر نمی کند و باید گفت تا قرن هشتم هیچ منبع صوفی و غیر صوفی نام ذهبیه را ذکر نکرده است و این نام بعد از خروج عبدالله برزش آبادی از بیعت شیخ خود بوجود آمده است. معروف کرخی که آن را موسس ذهبیه ذکر می کنند و معتقدند که وی از امام رضا خرقه گرفته، شخصی مجهول الهویه می باشد که تا قرن پنجم هیچ منبع تاریخی و رجالی نامی از او نبرده اند. نه تنها در مشایخ ذهبیه بریدگی وجود دارد بلکه زمانی که اقطاب خود را بیان می کنند از قطب فعلی شروع کرده تا به امام رضا می رسند و ائمه قبل از حضرت را ذکر می کنند تا رسول اکرم و چهار ائمه بعد از امام رضا را حذف می نمایند. در فصل سوم رویکردهای ذهبیه نسبت به قرآن و حدیث بررسی شده است. ذهبیه به ظواهر قرآن بی توجه بوده و تعبدی به نص ندارد. مواردی مانند سماع را به نفع خود تفسیر می کند.آیات صریح در باره شیطان و فرعون را نادیده می گیرد. در ذهبیه احادیث جعلی فراوان برای اثبات بدعت های خود یافت می شود از جمله برای تقسیمات شریعت و طریقت، نام تصوف و خرقه و... . لذا در سند سازی برای ارکان تصوف ید طولایی دارد و اکثرا توجهی به سند و متن احادیث نمی کند و در وااقع به دلایل ذکر شده و همچنین با گزینشی عمل کردن و توجه خاص آنها به تأویل گرایی، راه افراط و تفریط را پیموده و بدعتها بپا کرده و از اسلام اصیل فاصله گرفته است.

بررسی مقایسه ای ایمان از دیدگاه ابن عربی و کی یرکگور
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1390
  احمد رزمخواه   یدالله یزدان پناه

مساله ایمان، دغدغه همیشگی تاریخ انسان و تامل درباره آن ضرورتی اجتناب ناپذیر برای همه دوران ها است. ایمان چیست؟ از چه ماهیتی برخوردار است؟ پیامدها، آثار و لوازم آن چیست؟ متعلقات ایمان کدام اند؟ نگاه واقع گرایانه به متعلقات ایمان در مقابل نگاه غیر واقع گرایانه هر کدام چه تاثیری در بحث ایمان دارند؟ رابطه ایمان با سایر حوزه ها به ویژه با حوزه عقل، عقلانیت و معرفت عقلی چگونه است؟ پاسخ های دو اندیشمند برجسته اسلامی و مسیحی ـ ابن عربی و کی یر کگور ـ به پرسش های فوق و مقایسه آن ها با یکدیگر محور اساسی این پژوهش را تشکیل می دهد که از رهگذر آن به روشنگری در باب ایمان پرداخته می شود. ابن عربی با نگاهی تصدیق گرایانه به ایمان تحلیلی ژرف از ایمان و متعلقات آن ارایه داده است. در مقابل، رویکرد اراده گرایانه کی یر کگور به ایمان و نگاه غیرواقع گرایانه به متعلقات آن مسیر دیگری را فراروی پژوهشگران این حوزه می گشاید. ایمان خود، اصالت می یابد و متعلق های آن به حاشیه می روند. دیدگاه عقل گرایانه و گاه عقل گریزانه ابن عربی در باب رابطه عقل و ایمان با دیدگاه عقل ستیزانه کی یر کگور، هم چنین دیدگاه واقع گرایانه ابن عربی در مساله شناخت در رویارویی با دیدگاه شکاکانه کی یر کگور بیان گر اختلافات مبنایی این دو اندیشمند برجسته است. امّا در پیامدهای ایمان، دیدگاه آن ها به یکدیگر نزدیک می شود. ضمن آن که آوردن برخی سخنان مشابه با کی یر کگور از سوی ابن عربی نمی تواند ایمان گرا بودن ابن عربی را به اثبات برساند. کلید واژه: ایمان، معرفت، تصدیق گرایی، اراده گرایی، ایمان گرایی.

منطق استقرا از نظر شهید صدر و تاثیر آن بر اعتقادات اسلامی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه معارف اسلامی قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1390
  احمد پوراکبر   عبدالحسین خسروپناه

مسئله قیاس و استقرا که به عنوان دو محور اساسی در پیدایش شناخت و معرفت نقش ایفا می کنند از اساسی ترین مباحث علم منطق که از علوم پایه محسوب می شود قرار گرفته اند و خود استقرا بر دو نوع کامل و ناقص تقسیم می شود ولی از آنجایی که معمولا استقرای کلی به ندرت اتفاق می افتد و مقدمات قیاس هم بر استقرا استوار است آنچه که در منطق از ارزش عملی بالایی برخوردار است استقرای ناقص می باشد. در این میان مشکله استقرای ناقص که در آن از حکم جزء به حکم کل می رسیم از دیر باز به عنوان مشکله حل نشدنی چندین هزار ساله مطرح بوده است. علامه شهید آیت الله صدر (ره) متاخرترین اندیشمندی است که در مورد استقرا به بحث در مورد آن پرداخته و نظریات بی بدیل و کاملا ابتکاری و متفاوت با بحثهای قبل از خود در باب استقرا داده است. شهید صدر (ره) با ارائه تعریف و روش جدید از حساب احتمالات، و ارتباط آن با مسئله استقرا، و همچنین طرح مباحث علم اجمالی، در قدم اول، و طرح یقین موضوعی و ذاتی در مقابل یقین منطقی، در قدم دوم، به طرح و اثبات مبانی استقرای منطقی پرداخته است. با توجه به این که اکثر شناخت های بشری که برخی در جایگاه باور و اعتقاد قرار می گیرند از راه استقرای ناقص حاصل می شود و هرگونه تغییر و دگر گونی در مبانی منطقی آن، در طریقه رسیدن به این شناخت ها و نیز ارزش گذاری این معرفت ها تغییر ایجاد می کند بنابراین با نگاه عمیق و ابتکاری شهید صدر به مبانی منطقی استقرا باید ببینیم که چه تاثیراتی در شناخت ها و باورها ایجاد می شود. در این مقال تنها به تاثیر این نوع نگاه به مبانی منطقی استقرا در شناخت های عمیق اسلامی انسانی یعنی اصول اعتقادی توحید، نبوت و معاد مورد بررسی قرار گرفته و به تاثیرات بسیار مثبت، ژرف و عمیق این مبانی در آنها اذعان شده است.

گستره قرآن در عرصه مبانی علوم انسانی (با تأکید بر جامعه شناسی، روان شناسی و علوم تربیتی)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم - دانشکده علوم قرآنی تهران 1390
  حسین نقی   عبدالحسین خسروپناه

رجوع به قرآن با رویکرد تفسیری نشان می دهد قرآن کریم در عرصه مبانی علوم انسانی ورودی حداکثری دارد. هستی ماوراء ماده (مفاهیمی مانند غیب، عرش، ملائکه، جن و ...)، خداشناسی توحیدی (توحید در خالقیت و ربوبیت)، پیوند دین و دنیا و دنیا و آخرت به عنوان مهم‏ترین مبانی هستی شناختی؛ وجود مستقل و تجرد روح، پیوند روح و بدن، اختیار، تأثیرپذیری توأمان فرد و جامعه از یکدیگر، فطرت، کرامت و خلافت انسان و قرب الهی به عنوان مهم ترین مبانی انسان شناختی و امکان معرفت مطابق با واقع، عدم انحصار ابزار، روش، قلمرو و انواع معرفت در محدوده تجربه یا عقل، معرفت شهودی و وحیانی، معرفی قلب به عنوان مهم ترین ابزار کسب معرفت، معرفی شرایط (همچون ایمان و تقوا) و موانع (همچون گناه و غفلت) کسب معرفت، معرفی خداوند به عنوان معلِّم معرفت، حق محوری و رد نسبی گرایی و کثرت گرایی معرفتی به عنوان مهم‏ترین مبانی معرفت شناختی علوم انسانی است که قرآن کریم بیان می کند. قرآن کریم در اکثریت قریب به اتفاق موارد، مبانی علوم‏انسانی موجود را رد می کند؛ اما صحت معرفی مبانی قرآنی کشف شده به عنوان مبانی علوم انسانی و همچنین نحوه تأثیرگذاری مبانی قرآنی بر نظریات علوم انسانی موجود، مسائلی هستند که سعی شده در هر بخش با ذکر مثالها و نمونه هایی از نظریات جامعه شناسی، روان شناسی، علوم تربیتی و حتی اقتصاد بدان پرداخته شود.

بررسی شادکامی از منظر اسلام و دالایی لاما
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه معارف اسلامی قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1390
  جواد دارینی   عبدالحسین خسروپناه

چکیده واژگان کلیدی: شادکامی، دالایی لاما ، اسلام ، رضایت مندی ، آسیب شناسی امروزه روش های گوناگونی برای ایجاد شادی و شادکامی پیشنهاد می شود که بسیاری از آنها یا تاثیر کمی بر شادی دارند یا تاثیر آنها بر شادکامی کوتاه مدت است و یا اثر نا مطلوبی بر روح و جسم انسان می گذارد . پیروان ادیان الهی معتقدند که تنها این ادیان توانسته اند برنامه کاملی برای زندگی انسان ارایه دهند که ضمن پاسخگویی به نیاز های بشر با فطرت او نیز کاملا سازگار بوده و ضامن سعادت واقعی او در دنیا و آخرت می باشد بویژه مسلمانان بنا به گفته کتاب آسمانی خود قرآن چنین باوری را در مورد اسلام دارند آنچه پیش رو دارید پژوهشی است با عنوان بررسی شادکامی از منظر اسلام و دالایی لاما. هدف از تدوین این پژوهش تبیین و بررسی شادی از دیدگاه اسلام با تکیه بر کتاب و سنت و از دیدگاه دالایی لاما کسی که معتقد است که مهم ترین هدف در زندگی رسیدن به شادی است . نتیجه ای که در این رساله می گیریم این است : شادی از نوع مثبت و ممدوح آن تأثیر زیادی در رشد و تعالی انسان دارد . شادی برتر همان است که قرآن و روایات ما معرف می کنند . مبانی و عقاید دالایی لاما مخدوش است و بین شادی مورد تأیید اسلام و آنچه دالایی لاما معرف می کند اختلاف وجود دارد. این رساله مشتمل بر پنج فصل می باشد که در فصل اول شادی و شادکامی را به لحاظ واژه شناسی و مفهوم شناسی بحث کرده ایم و عوامل ایجاد شادی را نیز بیان کرده ایم . در فصل دوم به بحث شادی از دیدگاه دالایی لاما پرداخته ایم و افکار و عقاید وی را دربار? شادی بیان کرده ایم. در فصل سوم شادی را از منظر اسلام با تکیه بر قرآن و روایات مورد پژوهش قرار داده ایم . در فصل چهارم شادی را از دیدگاه اسلام و دالایی لاما به مقایسه و تحلیل گذاشته ایم . در فصل پنجم به عنوان فصل پایانی جمع بندی از فصل ها داشته و نتیجه آن را بیان کرده-ایم.

بررسی قلمرو و ترابط معناشناسی تدبر، تفقه، تعقل و تفکر در قرآن
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم - دانشکده علوم قرآنی قم 1387
  نفیسه امیری   عبدالحسین خسروپناه

وارد شدن در حوزه ی مفهوم شناسی واژگان قرآن و تعیین قلمرو معنا شناختی هر یک از آنها بر اساس کاربرد قرآنیشان، ـ و نه بر اساس تلّقی های بیرونی ماـ از مهم ترین مسائلی است که برای رسیدن به فهم صحیح معارف قرآن، باید در رأس مطالعات قرآنی قرار گیرد. مسأله ی معرفت و شناخت که اساس آموزه های دینی به شمار می رود، با تعابیر مختلفی هم چون: تدبّر، تفقّه، تعقّل و تفکّر که از واژگان مترادف نمای این حوزه می باشند، بیان شده است. در این میان تعیین قلمرو معنایی هر یک از این واژگان و تمایز قائل شدن میان آنها، دقّت نظر زیادی را در کاربرد قرآنیشان می طلبد. ازاین رو در این پژوهش با تکیه بر خود آیات و با روش معنی شناسی در چارچوب روابط همنشینی، ـ پس از بررسی تک تک آیات مشتمل بر واژگان فوق ـ قلمرو معنایی هریک از آنها به دست می آید و بر مبنای نتایج حاصل شده است که می توان با دفع شبهه ی ترادف این واژگان، ترابط معناشناختی آنها را که شامل وجوه اشتراک، افتراق و یا تعیین جایگاه هریک از آنها در کلام وحی می باشد، مشخص نماییم. بر این اساس مشخص می نماییم که در کاربرد قرآنی، واژه ی تدبّر از میان این واژگان، بالاترین جایگاه را دارد و تفقّه، تعقّل و تفکّر به ترتیب در مرتبه ی بعد قرار می گیرند. کلیدواژه: معنی شناسی، روابط همنشینی، تدبّر، تفقّه، تعقّل، تفکّر.

تبیین مبانی فلسفی و کلامی موسیقی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه معارف اسلامی قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1391
  حسین شایسته   عبدالحسین خسروپناه

این رساله با هدف پاسخ به این سوال تدوین شده است که «مبانی فلسفی و کلامی موسیقی چیست؟». در پی تبیین این مبانی، ضمن مفهوم شناسی و بیان تاریخچه ای مختصر از فلسفه موسیقی، روند بررسی فلسفه موسیقی در غرب و تأثیر و انعکاس آن در آراء فلسفی متفکرین اسلامی تبیین شده است. در نگاه هستی شناسانه به موسیقی، نگارنده در نهایت به این نظر رسیده است که ماهیت موسیقی، چیزی نیست جز یک وجود صوتی که محصول خلاقیت و ابداع بشری بوده، متأثر از عواطف زیباشناسانه او است. جنس ادراک موسیقی در قوای ادراکی انسان نیز کاوشی معرفت شناسانه است که در ضمن آن، چنین نتیجه ای به دست آمده است که ادراک موسیقی دارای دو بُعد است؛ یکی بُعد حسی و دیگری بُعد عاطفی و از آن جا که بُعد عاطفی ادراک موسیقی از نوع ادراکات حضوری آدمی است، کاملا بر ادراک حسی غلبه دارد. در نگاهی انسان شناسانه نیز ارتباط موسیقی با سرشت، کمال و غایت وجودی انسان تبیین گردیده و ارتباط دوسویه تأثیر و تأثری بین غرایز و فطریات او با موسیقی مورد بررسی قرار گرفته است. سعی بر این بوده که تفاوت انسان و حیوان در مواجهه با موسیقی به نحوی شفاف مورد توجه قرار گیرد. از زاویه ارزش شناسانه نیز موسیقی به عنوان پدیده ای معرفی شده است که به لحاظ ذاتی نه اقتضای ارزش دارد و نه اقتضای ضدارزش. بلکه ارزشی یا ضد ارزش بودن آن، با تأثیرپذیری شدید از پدیده های ارزشی یا ضدارزشی مقارن با آن رقم می خورد. بررسی مبانی دین شناختی نیز مجموعه ای است از مباحث عرفانی، کلامی، اخلاقی و فقهی. کوششی به عمل آمده است تا از این منظر، ارتباط موسیقی با کشف و شهود، ایمان، معنویت، سعادت و شقاوت و رذایل و فضایل اخلاقی مورد بررسی قرار گیرد. بررسی موسیقی از دیدگاه قرآن کریم، روایات شریفه و فقهای عظام، از دستاوردهای دیگر این کاوش است و نتیجه ای که به دست می دهد، تفاوت حکم موسیقی با تفصیل بین مفهوم غنا و موسیقی است. در پایان نیز به نحوی مختصر، مبانی اسلامی با موسیقی ملی ایران تطبیق داده شده است.

نسبت نفس و معرفت در حکمت صدرایی و تاثیر آن بر معاد شناسی
پایان نامه 0 1391
  حسن پناهی آزاد   عبدالحسین خسروپناه

صدرالمتألّهین در تحلیل نشآت اُخروی نفس، از مبانی و دلایل متعدّد هستی شناختی، نفس شناختی و معرفت شناختی بهره برداری کرده است. تحقیق حاضر با استفاده از این مبانی و دلایل، نسبت نفس و معرفت را از منظر صدرالمتألّهین به دست آورده و با استفاده از این نسبت، به تحلیل احوال و نشآت اُخروی (لذّت و ألم اُخروی، تجسم اعمال و خلود) و چگونگی درک حقایق اُخروی برای نفس پرداخته است. نفس، وجودی مجرّد است که به بدن تعلّق تدبیری دارد. معرفت نیز امر وجودیِ مجرّد و طبق قواعد و دلایل موجود در مکتب صدرایی، با نفس تحقّق است. اتّحاد نفس با معرفت های حسّی و خیالی، در تحلیل پذیرفته صدرا، مبتنی بر علیّت نفس نسبت به آن مدرَکات است؛ اما در نگاه ممتاز وی، این اتّحاد، مبتنی بر نسبت تشأن میان نفس و مدرَکات نفس است. از سوی دیگر، نفس وجودی زوال ناپذیر است؛ بنابراین، مدرَکات، عقائد، نیّات ملکات و درپی آن، اعمال نفس نیز که با آن یگانگی وجودی دارند، فناناپذیر می باشند. به بیان منطقی، مدرَکات، نیّات، عقائد، ملکات و اعمال نفس با نفس اتّحاد وجودی دارند؛ نفس حقیقت وجودی زوال ناپذیر است؛ در نتیجه مدرَکات، نیّات، عقائد، ملکات و اعمال نفس اموری زوال ناپذیرند. علاوه بر این، نفس و معرفت هر دو از اقسام وجودند و هر آنچه از اقسام وجود باشد، داری احکام و ویژگی های وجود، ازجمله تشکیک و ذومراتب بودن، نیز خواهد بود؛ بنابراین، نفس و معرفت دارای مراتب وجود هستند؛ یعنی همچنان که وجود دارای مراتب طبیعت، مثال و عقل است، نفس و معرفت نیز دارای همین مراتب می باشند و نفس در هر مرتبه از مراتب ادراکی (حسّی، خیالی و عقلی)، متعیّن به همان مرتبه وجودی است. نفس در حیات دنیوی (که موطن ظاهر موجودات است) با مدرَکات و معرفت های ظاهری محشور است؛ اما در حیات اُخروی (که موطن به ظهور رسیدن باطن حقایق وجودی است) با علم باطنی (حضوری) نسبت به باطن حقایق هستی؛ ازجمله باطن هستی خود همراه (بلکه یگانه به یگانگی وجودی) است. البته نفس در حد ذات خود، نوع هیولانی حیوان ناطق (انسان) است و با کاوش های عقل نظری و کارکردهای عقل عملی، به تعیّن هویت خود می رسد؛ لذا درجات نفس وابسته به درجات عقل نظری و عملی است و مراتب حیات اُخروی نفس، در گرو فعلیّت هایی است که برای نفس با کاوش های عقل نظری و فعالیّت های عقل عملی تحقّق یافته باشند. از آنجا که عالَم پس از مرگ، در حقیقت باطن عالم طبیعت است و نفس در آن مرتبه وجودی همچنان باقی و با فعلیّت های نظری و عملی خود متحد است و از سوی دیگر علمِ اُخروی، علم حضوری است و نه علم حصولی، نفس در آن مرحله از حیات خود، باطن حقایق هستی ازجمله باطن خود و مدرکات، نیّات، عقائد، اعمال و ملکات خود را به علم حضوری مشاهده می کند و همین مشاهده و درک حضوری، منشأ لذّت و ألم، تجسّم اعمال و خلود نفس در نعمت و یا عذاب اُخروی می گردد. نکته قابل توجه این است که نفوسی که گرفتار اشتغالات دنیوی و مادی هستند، در حیات دنیوی از درک باطن معرفت ها، نیّات، عقائد، اعمال و ملکات خود ناتوانند؛ اما با ورود به عالَم مثال (باطن عالم طبیعت) و کنار رفتن پرده های غفلت و حجاب های مادی، حقیقت عینی باطنی آن امور را که خود در دنیا رقم زده اند مشاهده می کنند. بنابراین، احوال و نشآت اُخروی نفس، اموری منبعث از متن نفس هستند نه اموری عارضی و الحاقی به نفس و طبق بیان قرآن، نفس در حیات اُخروی خود اعمال خیر یا شر را می بیند (فمن یعمل مثقال ذرّه خیرا یره و من یعمل مثقال ذرّه شرّا یره؛ آیه7و8 سوره زلزال) نه آثار و نتایج آنها را. همچنین با استفاده از این تفسیر می توان گفت نشآت اُخروی نفس، یعنی لذّات و آلام اُخروی و مواطن آن، ازجمله بهشت و جهنم، حقایقی هستند که تحقّق بالفعل دارند و استفاده قرآن و سنت از فعل ماضی در ذکر مراحل و مقاطع حیات اُخروی و معاد مانند «اُعدّت للمتّقین» آیه133 سوره آل عمران، درباره بهشت یا «اُعدّت للکافرین» آیه24 سوره بقره، درباره جهنم، مجازی و یا نیازمند به تأویل نیستند. کلیدواژگان نفس، معرفت، ادراک باطنی، علم حضوری، لذّت اُخروی، ألم اُخروی، تجسّم اعمال، خلود، برزخ، بهشت، جهنم.

بررسی انتقادی مبانی فلسفی مفهوم علم در اندیشه کوهن از منظر حکمت متعالیه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام - دانشکده علوم سیاسی و اجتماعی 1390
  سید هادی ساجدی   عبدالحسین خسروپناه

تامس کوهن فیزیکدانی است که رفته رفته به تاریخ علم علاقه مند شده و به مطالعه در آن حوزه پرداخته است. وی پس از سال ها فعالیت در تاریخ و فلسفه علم، و با تکیه بر مطالعات تاریخی- جامعه شناختی دیدگاهی را به جامعه علمی عرضه کرد که با عنوان انقلاب های علمی و یا پارادایم های علمی شناخته می شود. وی در این دیدگاه به این نتیجه رسید که آنچه علم را به عنوان رشته های علمی هدایت می کند پارادایم است. پارادایم در معنای عام خود تمام آن مجموعه از باورها، ارزش ها، فنون و غیره می باشند که اعضای یک جامعه خاص در آن شریک هستند. با این بیان، تا قبل از شکل گیری پارادایم دوران پیش علم است که به تعداد دانشمندان در یک رشته علمی، نظریه وجود دارد. اما با غالب شدن یک نظام بالادستی همه فعالیت های علمی در قالب آن پیش می رود که آن را اصطلاحاً پارادایم می خوانیم. پارادایم غالب سعی دارد طبیعت را در قالب مفاهیم و گزاره هایی قالب بندی کند. البته هیچ پارادایمی نمی تواند به طور کامل به این تطابق دست یابد و همیشه نقاطی مبهم و غیر قابل حل باقی خواهند ماند. مسائلی که پارادایم توان حل آنها را ندارد اعوجاج خوانده می شود و اگر اعوجاجات یک پارادایم استمرار یابد به بحران تبدیل می شود. شکل گیری بحران، پارادایم را در معرض سقوط قرار داده و جامعه علمی با ظهور یک پارادایم جدید که توان حل آن بحران ها را دارد، عملاً پارادایم جدید را بر پارادایم سابق ترجیح می دهد. این نظریه فارغ از انتقاداتی که به آن وارد است، بر مجموعه ای از اصول فلسفی استوار است که از منظر فلسفی اسلامی و البته با خوانش حکمت متعالیه در تعارض است. اولین اصل فلسفی و یا به عبارت دیگر معرفت شناسانه ی نظریه انقلاب های علمی، انکار رویارویی با واقعیت عریان است. از جمله دلیل های کوهن برای انکار امکان دست یابی به واقعیت خالص، یکی آموزش است و دیگری تاثیر تجارب پیشین در فهم کنونی دانشمند. بخش عمده ای از کتاب ساختار انقلاب های علمی مربوط به مثال های واقعی و تاریخی است که کوهن در تلاش از از لابلای آنها نشان دهد که چگونه به لحاظ تاریخی این امور در فهم دانشمندان تاثیر گذارده اند. در اینجا نیز باید گفت که نمی توان منکر تاثیرگذاری آموزش یا تجارب پیشین بر فهم دانشمند شد، اما نمی توان از این مثال ها چنین نتیجه گرفت که همه علوم گرفتار در چنگال آموزش و تجارب پیشینی هستند و هیچ راه فراری از آنها وجود ندارد. بنابر آنچه از صدرا نقل کردیم ممکن است عقل تحت تاثیر این امور به استنتاجات غلطی دست یابد، اما همان عقل به کمک معیارها و ابزارهایی که در اختیار دارد می تواند خود را از تاثیرپذیری این امور نجات داده و یا حداقل در آنها تجدید نظر کند. دلیل دیگر کوهن عدم انطباق تامّ نظریه با واقعیت تجربی است. با توجه به اینکه کوهن علم را به عنوان یک مجموعه و نه تک گزاره لحاظ می کند، باید سخن او را پذیرفت. ملاصدرا به این حقیقت اشاره کرده و می گوید: «بخشی از علم مطابق با واقع است و بخشی غیر مطابق با واقع که جهل نامیده می شود». بنابراین هیچ دانشمندی نمی تواند ادعا کند همه دانسته هایش مطابق واقع است و خطا در آنها راهی ندارد، لکن باید توجه داشت که این مساله به هیچ وجه به معنای عدم امکان درک واقع نیست. همان دانشمند می تواند بار دیگر بر اساس موازین و معیارهای معتبر به سراغ دانسته هایش رفته و آنها را محک بزند. محدودیت زبان نیز کار را برای فهم واقع دشوار می کند، اما ناممکن نمی کند. دانشجوی زبانی که تنها هزار واژه از زبان جدید را آموخته است در برقراری ارتباط با صاحبان آن زبان ناتوان نیست بلکه دچار سختی می شود. او اگر واژه مورد نظرش برای انتقال یک مفهوم را نداند، ناچار است با سختی زیاد و با استفاده از واژگان دیگر آن مفهوم را به مخاطب خود منتقل کند، این به معنای امتناع برقراری ارتباط نیست، بلکه این محدودیت زبان تنها کار را سخت می کند. دومین اصل فلسفی نظریه انقلاب های علمی این است که با تغییر نظام اندیشه ای محقق و یا به عبارت دیگر با تغییر پارادایم حاکم، جهان پیرامونی محقق نیز تغییر خواهد کرد. موضع صدرالمتالهین نسبت به این مبنا منفی است. وقتی کوهن پارادایم را همچون تار عنکبوتی می داند که دانشمند در آن گرفتار است و هیچ راه برون رفتی از آن ندارد، جهان دانشمند را نیز همین تار عنکبوت می داند. دانشمند هیچ راه ارتباطی به خارج ندارد و عالم خارج برای او همان پارادایمی است که در آن می اندیشد. بنابراین بسیار منطقی به نظر می رسد که با تغییر یک پارادایم با این تلقی، جهان پیرامونی دانشمند نیز تغییر کند؛ چرا که جهان پیرامون او چیزی جز همان پارادایم نیست. در مقابل، وقتی بطلان آن مبنای غلط را روشن کردیم، به تبع نتیجه مترتب بر آن نیز باطل می شود. این گونه نیست که پارادایم همه هستی دانشمند باشد و او راهی به عالم خارج نداشته باشد، بلکه دانشمند با رعایت اصول جهان خارج را درک می کند، گر چه گاهی در این ادراک دچار خطا می شود. وقتی دانشمندی به خطاهای خود پی می برد، جهان پیرامونش تغییری نمی کند. در این حالت تنها تلقی او نسبت به برخی از واقعیت اصلاح می شود. سومین مبنای فلسفی-معرفت شناختی نظریه تامس کوهن عدم پذیرش معیاری برای قضاوت بین پارادایم هاست. به تعبیر وی، پارادایم ها قیاس ناپذیرند. کوهن به سه دلیل اعتبار معیار صدق را نمی پذیرد و عملاً به سوی نظریه «توقف» گرایش پیدا می کند. در مقابل ملاصدرا به پیروی از حکمای اسلامی هر سه دلیل کوهن را به نقد می کشد. بدیهیات اولیه به عنوان مواد شکل دهنده معرفت و قوانین علم منطق به عنوان صورت تالیف و ساماندهی معرفت متعلق به هیچ پارادایم خاصی نیست. این حقایق فراپارادایمی هستند و صحت نتیجه اش مشروط به موافقت دانشمندان بزرگ یا اعتراف جمهور نیست، بلکه به عین حقیقت و متن واقع و امور خارجی صرف ناظر است. با این بیان مشکل دور مورد تصور کوهن نیز حل می شود. اکنون با وجود این معیارها جایی برای انکار اعتبار صدق نیست. نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد، نحوه دست یابی کوهن به این نظریه می باشد. ویژگی عمده کتاب ساختار انقلاب های علمی بیان مثال ها و شواهد عینی و تاریخی است. کوهن با توجه به تخصصش در فیزیک و در پی آن علوم تجربی مرتبط مانند شیمی، نجوم و غیر اینها، وقتی بسیار زیادی صرف یافتن شواهد تاریخی کرده است. وی در این کتاب با مهارت بسیار فوق العاده ای شواهد تاریخی را به گونه ای کنار هم می چیند که نتیجه ای جز آنچه او بدان رسیده، نمی توان به دست آورد. این شواهد تاثیر روانی بسیار زیادی بر مخاطب در پذیرش ادّعای وی دارد. مخاطب با مطالعه این کتاب احساس می کند، حقیقت علم را با چشمانش در تاریخ می بیند و با گوش هایش صدای خرد شدن یک پارادایم و جانشینی پارادایم دیگر را می شنود، از این رو هیچ جایی برای شک وجود نخواهد داشت. اما حقیقت این است که بر اساس مبناگرایی اسلامی، نمی توان چندان به این شواهد دلخوش کرد. عمده نتایج حاصل از جمع آوری این مثال ها، برگرفته از حدس و استقراء ناقص می باشد که از لحاظ علمی جز گمان نتیجه ای ندارد؛ چرا که از لحاظ علمی نمی توان با دیدن چند مثال حکمی کلی برای همه تاریخ بشر صادر کرد. ممکن است چنین پرسیده شود که بالاخره در علوم تجربی چه باید کرد؟ آن بدیهیات اولیه آن قدر کلی و انتزاعی هستند که به کار علوم تجربی نمی آیند، آیا باید باب علوم تجربی را بست؟ پاسخ این است که بسیاری از آن بدیهیات به طور مستقیم مورد کاربرد علوم تجربی است. از آن جمله می توان به اصل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین، عدم امکان جمع بین ضدین، مساوی بودن دو شیء مساوی با یک شیء مشترک و امثال این موارد نام برد. آنچه مورد تاکید است، حضور عقل در تمام این مراتب می باشد. با گذر زمان و ساخت ابزارهای دقیق تری برای ادراکات حسّی، و ارائه دریافت های جدید حسّی عقل در استدلال های گذشته خود بازنگری کرده و ممکن است قاعده ای را که مطلق می پنداشته، تخصیص بزند یا به درک جدیدی از آن برسد، اما این تلاش و درگیری دائمی علمی که تحت اشراف عقل رخ می دهد و در پی آن نتایج نون به نو حاصل می شود، به هیچ وجه دلیلی بر نسبی گرایی و یا نفی معیارهای صدق نمی باشد. مهم آن است که ابزارها و معیارهای لازم در اختیار بشر قرار دارد، این دانشمندان هستند که باید با به کارگیری توانایی خود طبیعت و نظام آفرینش را بهتر و کامل تر درک کنند و البته در این مسیر از ادعاهایی بیش از آنچه دلیل به اثبات می رساند پرهیز کنند. چهارمین مبنای کوهن انکار هدفمند بودن طبیعت است. و البته سخن کوهن راجع به انکار طبیعت هدفمند نیز بدون شک مورد اعتراض ملاصدراست. در واقع وقتی انسان قدمی خطا در راهی گذاشت، هر چه جلوتر می رود به خطاهای خود می افزاید. کوهن در زمانی زندگی می کند که اندیشه تطور انواع داروین به عنوان یک اصل قطعی و یقینی قلمداد می شود، او نیز تحت تاثیر همین اندیشه حرکت به سوی هدفی مشخص را انکار می کند. اینجا نیز همان خطای مورد ارتکاب در مورد هیئت بطلیموس تکرار شده است. اصلی که تنها یک حدس برگرفته از شواهدی تجربی است و از قطعیت و استحکام لازوال برخوردار نیست به عنوان اصلی حتمی و غیرقابل خدشه تلقی شده و تلاش می گردد در همه حوزه های معرفتی تطبیق داده شود. همه الهیون و از جمله ملا صدرا به هدفمند بودن طبیعت و نظام آفرینش اعتقاد دارند. این جهانی است که خداوند متعال خلق کرده و هزاران اسرار نهفته در آن قرار داده است. انسان به قدر طاقت بشری خود می تواند تنها از گوشه ای از این اسرار و حقایق پرده برداری کند. پنجمین و آخرین مبنای نظریه انقلاب های علمی این است که هستی علم را تنها در یک پدیده اجتماعی- روان شناختی خلاصه کرده و واقعیتی فراتر از آن برای رشته های علمی قائل نیست. ملاصدرا چنین هستی محدودی را برای علم نمی پذیرد و البته قبل از بررسی موضوع باید به تمایز اساسی بین مفهوم علم در نظر کوهن با مفهوم علم و معرفت در نظر صدرا توجه کرد. منظور کوهن از علم، دیسیپلین یا رشته علمی همانند فیزیک، شیمی و غیره است. در مقابل، مراد صدرا از علم، مفهوم عام آن یعنی معرفت های کسب شده توسط انسان است. بنابراین باید به گونه ای بحث را پیش ببریم که این دو معنا با هم پیوند خورده و در نقاط مشترک مورد مقایسه قرار گیرند. تامس کوهن به جنبه های جدیدی از دنیای علم توجه نموده و تلاش کرد نشان دهد که برخلاف تصوّر اثبات گرایان، تحصیل علم و نظریات علمی یک مسیر خودکار و عاری از القائات انسانی ندارد. وی با برشمردن مثال های تاریخی فراوان، تاثیرگذاری عوامل فردی، اجتماعی و معرفتی در تولید علم را به خوبی نشان داد. او در ادامه و بر اساس این تاثیرگذاری ها، علم را پدیده ای صرفاً اجتماعی لحاظ کرد و از این بعد به بررسی آن پرداخت. بنابراین ماهیت علم در نگاه او امری اجتماعی- تاریخی است که در بستر زمان شکل می گیرد و مسیر خود را بدون آنکه هدفی از پیش تعیین شده داشته باشد، ادامه می دهد. وقتی علم به عنوان نهادی اجتماعی تلقی می شود، به طور قهری نحوه مطالعه آن نیز به شکل خاصی رقم می خورد. در این نوع مطالعات باید به زمینه های پیدایش، جامعه متخصصان آن علم، محیط های علمی قبل از آن، نیازها و پرسش های جامعه از آن علم و اموری از این دست پرداخت. در مقابل، ملاصدرا اصل دانش های بشری را از سنخ وجود می داند، بنابراین معرفت امری اعتباری و قرادادی نیست. علم حقیقتی ناب و مجرد است که انسان می تواند با طی مسیر مشخص شده و با اجتناب از راهزنان طریق به آن گوهر نورانی دست پیدا کند. چنانچه وحی رابطه ای است قدسی و الهی است، اما وقتی به جامعه انسانی وارد می شود، رنگی اجتماعی به خود می گیرد. علم نیز در همان معنای عام خود یعنی معرفت های انسانی اندک اندک در ذهن دانشمندان شکل گرفته و به صورت مدوّن و منظم به دیگران ارائه می گردد. بنابراین رشته های علمی همان معرفت انسانی است که در قالب های مرسوم اجتماعی عرضه می گردد. ملاصدرا همچون حکیمان مسلمان برای این رشته های علمی واقعی برتر قائل می باشد. اینجاست که تفاوت اساسی ماهیت علم در نظر کوهن و صدرا روشن می گردد. صدرا رشته های علمی را مرتبه ای نازله از حقیقتی برتر می داند که البته ممکن است خطاها و غرض ورزی هایی در آن رخ داده باشد، در مقابل کوهن برای تنها همین رشته ها را دیده و چیزی بیش از واقعیتی اجتماعی برای آنها را نمی پذیرد. تبیین هایی که کوهن از عوامل موثر در نظر دانشمندان ارائه می دهد، برای ملاصدرا امری تازه نیست. قرآن کریم و سنت اسلامی مملو است از عواملی که درک صحیح بشری را دچار خدشه می کنند. آنچه متفاوت است، چگونگی تفسیر این عوامل می باشد. از نظر صدرا، این عوامل فردی، اجتماعی و معرفتی قاطعان طریقی هستند که می توانند راه رسیدن به حقیقت را سد کنند. این دوگانگی در تفسیر نتیجه ای منطقی از سخن قبل است. وقتی کوهن هیچ پشت پرده ای برای علم قائل نیست، طبیعتاً به آنچه تحقق می یابد اصالت داده و همان را علم می داند، اما اگر رشته های علمی را تنها تجلی و ظهوریافته حقیقتی دیگر دانستیم، تفسیر ما از این عوامل متفاوت خواهد بود. اینها عواملی هستند که مانع تجلی و ظهور صحیح و کامل حقیقت می شوند. کوهن در سخنان خود چنین می گوید: «پارادایم جدید یا سرنخی کافی برای بسط و تفصیل آتی یک پارادایم، دفعتاً و بعضاً در نیمه دل شب، در ذهن دانشمندی که عمیقاً غرق در بحران استظهور می کند». این کلام به وجهی ماورایی از علم اشاره دارد که گویا نظریه های جدید علمی همچون وحی از عالم بالا به ذهن دانشمند القا می شود. شهید مطهری این توان بشر را «حسّ الهام گیری» می نامد. او در ادامه می گوید: «چیزی که این حس را رشد می‏دهد تقوا و طهارت و مجاهدت اخلاقی و مبارزه با هواهای نفسانی است. از نظر منطق دین، این خود امری است غیرقابل انکار». این بیان که خود کوهن نیز بدان معترف است، بیان کننده همان حقیقت والای علم است که البته با غفلت از آن، علم تنها ماهیتی اجتماعی پیدا خواهد کرد.

دین و عقلانیت در نگاه ملاصدرا
پایان نامه 0 1391
  ابراهیم نویی   ابوالفضل ساجدی

نسبت میان دین و عقلانیت هم در عالم اسلام و هم در خارج از جهان اسلام همواره به صورت مساله جلوه گر بوده است. اندیشمندان مسلمان با رویکرد های مختلف فکری در صدد تبیین این نسبت قرار گرفته اند. صدرالمتالهین شیرازی یکی از این اندیشمندان است که ضمن آشنایی با منابع اساسی دین یعنی قرآن و حدیث و اشتغال به تفسیر قرآن کریم و شرح اصول کافی و تسلط فراوانش به مدارس کلامی، عرفان و مشرب مشائی و اشراقی فیلسوفان و با بنیان گذاری مکتب استوار حکمت متعالیه کوشیده است در نوشته های مختلف و متعدد خود به تبیین نسبت دین و عقلانیت بپردازد. رساله حاضر تلاش دارد پس از مفهوم شناسی دین و عقلانیت در نگاه وی، در نخستین گام نشان دهد که وی بجدّ با خرد ستیزی دین مخالف است. او این مخالفت خود را به طرق مختلف از جمله ارائه دلیل و ارائه راه کار برای زدودن ستیز میان برخی گزارهای دین با عقلانیت نشان داده است. اندیشه های صدرا گرچه او را با دیدگاه های مختلفی رو به رو ساخته است؛ اما آن دیدگاه ها از رخنه نقد هایی بنائی و مبنایی صدرا و صدرائیان ایمن نمانده اند. در گام دوم نشان داده خواهد شد که صدرا معتقد است دین واجد برخی گزاره هاست که طور معرفتی آنها ورای طور عقل قرار دارد و از این رهگذر باید آنها را فراخرد دانست. البته در این مجال روشن خواهد شد که انقیاد نسبت به گزاره های فراخرد، عملی خرد پذیر است. او با دیدگاه های افراطی– که همه یا عمده دین را فرا خرد می دانند- و نیز با قول به نبود گزاره فرا خرد در دین و الحاق این گزاره ها به گزاره های خرد ستیز هم مخالفت می کند.

توصیف و تحلیل چگونگی کاربست عقل، نقل و شهود در فلسفه ملاصدرا با تطبیق بر اصالت وجود، تشکیک در وجود، حرکت جوهری و حدوث نفس
پایان نامه 0 1391
  غلامحسین گرامی   احد فرامرزقراملکی

تحقیق حاضر چگونگی کاربست عقل، نقل و شهود را در فلسفه ملاصدرا بررسی می کند. این مسئله در دو بحث مجزا قابل پیگیری است، یکی چگونگی کاربست سه روش عقلی، نقلی (مراجعه به متون دینی) و شهودی و دیگری چگونگی کاربست نظریه های عقلی، نقلی و شهودی (فلسفی، کلامی و عرفانی). در بحث اول ملاصدرا اعتقاد دارد برای بررسی مسایل فلسفی و الهیاتی هر کدام از سه روش اعتبار دارند و می توانند ما را به حقیقت برسانند اما اکتفا به هر یک از آنها احتمال وقوع خطا در نتیجه پژوهش را زیاد می کند به همین دلیل جمع بین همه روش های ممکن یک ضرورت است و چنانچه فرضیه ای از طریق هر سه روش تأیید نشود به نظریه ای قابل قبول تبدیل نمی شود. کارآمدی روش ها در حل همه مسایل یکسان نیست و امکان دارد در برخی مسایل نتوان از برخی روش ها استفاده کرد ولی در هر صورت قاعده کلی، ضرورت جمع بین روش های ممکن در آزمون فرضیه هاست. آنچه گفته شد مربوط به مرحله آزمون فرضیه هاست اما در مقام تعلیم و تعلم و ارائه نظریه های فلسفی، نقش اصلی را روش عقلی و برهانی ایفا می کند و استفاده از اطلاعات به دست آمده از دو روش دیگر در حد تأیید مطلب است. ملاصدرا در مورد چگونگی استفاده از نظریه های فلسفی، کلامی و عرفانی ـ بحث دوم ـ نیز روش خاص خود را دارد. وی ضمن آگاهی از مهم ترین نظریه ها در این سه حوزه و تجزیه و تحلیل دقیق آنها تلاش کرده با سعه صدر و نگاه مثبت به اندیشه ها بیشترین استفاده را از آنها ببرد. جذب حداکثری و دفع حداقلی شعار علمی و روش عملی ملاصدرا در مواجهه با آراء و عقاید فلسفی، کلامی و عرفانی است. حمل نظریه ها بر معانی صحیح و تلاش برای آشتی دادن نظریه های به ظاهر متعارض ـ خواه از سوی یک یا چند نفر ـ در همین راستا معنا پیدا می کند. وی با وجود همه مثبت نگری ها از نقاط ضعف آراء و نقد آنها غفلت نورزیده او تلاش کرده در هر مسئله ای که وارد می شود علاوه بر استفاده از نقاط قوت و ضعف نظریه های پیشین نظریه ای بدیع در چارچوب حکمت متعالیه ارائه کند. توفیق ملاصدرا در ارائه یک نظام نوین فلسفی مرهون سه امر است؛ آگاهی کامل از میراث علمی پیشینیان با نگاه مثبت به آنها، تأسیس یک روش پژوهشی جدید ـ جمع بین روش های سه گانه ـ و بهره مندی از نبوغ، خلاقیت و نوآوری. در تحقیق حاضر ابتدا روش کلی ملاصدرا در چگونگی کاربست عقل، نقل و شهود از هر دو جهت یاد شده معرفی می گردد و سپس روش ملاصدرا در چهار مسئله مهم حکمت متعالیه یعنی اصالت وجود، تشکیک در وجود، حرکت جوهری و حدوث نفس بررسی می شود تا میزان مطابقت روش کلی که در فصل دوم ارائه شده با آنچه را میدان عمل و عرصه پژوهشی از سوی وی صورت گرفته روشن شود.

تبیین چارچوب مفهومی پرستاری در اسلام
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده علوم پزشکی 1391
  اکرم السادات سادات حسینی   عبدالحسین خسروپناه

همواره درپرستاری لزوم تدوین نظریه ها بر اساس فلسفه ها و فرهنگ های جوامع مخاطب حس شده است. لذا این مطالعه با هدف تبیین چارچوب مفهومی پرستاری در اسلام به عنوان اولین گام در نظریه پردازی پرستاری بر مبنای اسلام انجام شد. در این مطالعه چهار مفهوم اصلی در پرستاری شامل انسان، سلامت، محیط و پرستاری تعریف شدند. مفاهیم انسان و محیط با شیوه ی چهار مرحله ای اقتباس مفهوم واکر و اوانت، مفهوم سلامت با ترکیب دوشیوه اقتباس مفهوم و تحقیق موضوعی آیات و روایات و جهت تعریف پرستاری از شیوه ی آنالیز مفهوم هشت مرحله ای واکر و اوانت استفاده شد. در نهایت ارتباطات بین مفاهیم تبیین شده و چارچوب مفهومی پرستاری در اسلام تدوین شد. بر اساس نتایج این مطالعه انسان دارای دو ساحت جسمی و روحی است که وابسته به یکدیگرند و بر همدیگر اثر دارند. ساحت جسم انسان دارای دو بعد نباتی و انسانی و ساحت روح انسان دارای سه مرتبه نباتی، حیوانی و انسانی است. سلامت این انسان بر مبنای سلامت حکیمانه است که بکارگیری ابعاد جسمی، حسی، روانی، اجتماعی، خیالی، مذهبی، عقلی و روحی انسان برای دستیابی به قلب سلیم است. این ابعاد، با هماهنگی و تعادل در حالیکه فرد بطور حکیمانه ای بر امور محیط و زندگی خود مسلط است و توانایی سازگاری با تغییرات ایجاد شده و حرکت بر مبنای فطرت را دارد، انسان را به سمت زندگی الهی سوق خواهند دادپرستار بر اساس اینکه خداوند محیط طبیعی را در اختیار و تسخیر انسان آفریده است از آن به عنوان کمک دهنده در امر پرستاری استفاده می نماید. در همین راستا محیط اجتماعی نیز به عنوان کاتالیزوری در ارائه پرستاری بر مبنای فطرت به وی کمک می نماید. انسان فطرتاً به واسطه ی حب ذات وظیفه ی مراقبت، حفظ، نگهداری و ارتقا سلامت تمامی ابعاد و ساحات وجودی خویش را دارد که در راه مراقبت از فطرت خویش دچار مشکلات و موانعی خواهد شد. وظیفه ی پرستار در اینجا چاره جویی برای انسان در مواجه با مشکلات ایجاد شده برای حفظ و مراقبت و ارتقا ذات وجودی اش است. نوع چاره جویی پرستار از نوع پروراننده و از جنس مادری است یعنی همراه با احسان و نیکو کاری است که در نهایت در این فرآیند چاره جویی پرورشی پرستار نیز ارتقا می یابد. بنابراین بر اساس این مطالعات نظریه پرستاری حکیمانه مبتنی بر فطرت برای رسیدن به قلب سلیم ارائه می گردد.

ضرورت بعثت از دیدگاه متکلمین اسلامی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه جامعه المصطفی العالمیه - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1384
  محمد یونس افضلی   عبدالحسین خسروپناه

این تحقیق تحت عنوان ضرورت بعثت از دیدگاه متکلمین اسلامی و شامل پنج فصل می باشد. این تحقیق تنها ضرورت بعثت از دیدگاه متکلمین اسلامی بررسی گردیده است. فصل اول : شامل مفهوم شناسی ، بیان مساله و ضرورت می باشد. فصل دوم: بیان رویکردهای مختلف بعثت شناسی ذکر شده است. فصل سوم به مبانی اصلی ادله ضرورت بعثت پرداخته و راجع به چهار قاعده اصلی متکلمین اسلامی از آن برای اثبات دیدگاه های خود در مساله ضرورت بعثت استفاده کرده است. فصل چهارم: به راههای اثبات ضرورت بعثت از دیدگاه متکلمین اسلامی پرداخته است و به رهیافتهای متکلمین اسلامی در اثبات دیدگاههای شان در اثبات ضرورت بعثت پرداخته است. فصل پنجم: به سه مساله مهم که ضرورت بعثت را ممکن است با چالش مواجه کند پرداخته شده است که عبارتند از ضرورت بعثت و مساله خاتمیت، ضرورت بعثت وکارکردهای علم و ضرورت بعثت و کارکردهای عقل.در این تحقق ثابت شده است که تمام متکلمین اسلامی بر حسن و امکان و همچنین ضرورت بعثت به معنای لزوم و نیازمندی بشر به آن اتفاق نظر دارند.لکن در وجوب آن، متکلمین اسلامی بر دو دسته اند. دسته ای که شان را واجب می دانند و دسته ای که وجوب آن را بر خداوند متعال نفی می کند گروه عدلیه از دسته اول اما گروه اشاعره از دسته دوم هستند. همچنین در این تحقیق اثبات شده است که بعثت و خاتمیت هر کدام فلسفه خاص و جداگانه خود را دارند و لذا هرگز مساله خاتمیت به ضرورت بعثت لطمه نمی زند.

روش شناسی مباحث خداشناسی با تکیه بر قرآن و روایات تفسیری آن
پایان نامه سایر - دانشکده علوم حدیث - دانشکده علوم دریایی 1390
  معصومه احمدی   عبدالحسین خسروپناه

چکیده ندارد.

روش شناسی فلسفه ملاصدرا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه جامعه المصطفی العالمیه - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1385
  محمد ضیاء برهانی   احمد ابوترابی

ابزار شناخت و معرفت شامل چهار طریق حس، عقل، نقل و کشف می باشد، که از میان آن ها حس به حقایق اشیاء راه ندارد، و نمی تواند طریقی برای معرفت فلسفی باشد. سایر ابزارها نیز هرکدام به تنهایی ناقص هستند؛ زیرا عقل محدود است، و نقل نیازمند تفسیر بوده، و شهود نیاز به بیان دارد. به علاوه، در صورت تعارض ظاهری، شهود بر عقل و نقل مقدم می گردد. با توجه به این ویژگی ها، روش فلسفه ملاصدرا، جمع میان عقل و نقل و شهود است. ملاصدرا کوشیده است تا با استفاده از این ابزارها طرح مسأله نماید، از آن ها در گردآوری مقدمات بهره بگیرد، و نتایج حاصل را نیز بر اساس آن ها ارزیابی کند. البته چینش مقدمات و نتیجه گیری تنها به عهده عقل می باشد. این روش را می توان یک روش ا بداعی در فلسفه دانست که توسط ملاصدرا به کمال رسیده است. توجه به جنبه های سلبی و ایجابی عقل، نقل و شهود را می توان جزء مبادی اختصاصی حکمت متعالیه دانست. همچنین توجه به تزکیه و تهذیب نفس، و توجه به شهود حقایق و وصول به آن ها را می توان جزء مبادی مشترک حکمت متعالیه و حکمت اشراق و عرفان نظری دانست. ملاصدرا انواع معرفت را شامل معرفت حسی، خیالی، عقلی و کشفی می داند، که از طریق حس، خیال، عقل، قلب، روح، سرّ، خفی و اخفی می تواند حاصل شود. همچنین او صدق را به معنای مطابقت با واقع می داند، که در این صورت خطا و کذب در کشف و شهود و علم حضوری معنا ندارد؛ و خطای احتمالی کشف و شهود مربوط به فاعل، و در مقام کشف یا در مقام بیان می باشد. اشکالاتی که به روش ملاصدرا در جمع عقل و نقل و کشف مطرح شده، یا معلول آن است که این سه مقوله در عرض یکدیگر دانسته شده، و یا به خاطر آن است که جمع را به معنای انطباق گرفته اند؛ در حالی که جمع اعم از انطباق است.

فلسفه اسلامی در کلام شیعه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه جامعه المصطفی العالمیه - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1384
  ابراهیم افتخاری   عبدالحسین خسروپناه

کلام، علمی کاملا اسلامی و علمی است که درباره اصول دین اسلام بحث کرده و گزاره های دینی را توضیح و از شبهات وارده دفاع می کند. غیر از راه عرفان، برای رسیدن به خدا و شناخت او باید استدلال کرده و با تعقل و تفکر و تدبر و تفلسف او را شناخت. فلسفه و استدلال عقلی در اسلام کاملا مورد تایید بلکه مورد تاکید است و فراگیری و کاربرد استدلال و تفلسف لازم و واجب است و بر این مطلب هم دلیل عقلی موجود است و هم دلیل نقلی که آیات فراوانی دستور به تفکر و استدلال می دهد و پیام اکرم و ائمه معصومین (ع) نیز با استدلال و تفلسف آن را مورد تاکید قرار داده و همواره مشوق اندیشمندان برجسته شیعه بوده اند بطوری که شناساندن کلام اسلامی توسط امام اول شیعیان امیر المومنین (ع) به همراه استدلالهای عقلی و فلسفی فراوان بر وجود و وحدت و نفی شریک خدای متعال است و سایر ائمه نیز با دستورات مستقیم و غیر مستقیم خود همواره بر این مطلب تاکید داشته اند. شاهد بر مطالب فوق موارد متعددی در قرآن کریم است که حاوی استدلالهای فلسفی بوده و نمایانگر اهمیت استدلال فلسفی است. همچنین در متون روایی شیعه نیز موارد استدلال فلسفی کم نیست. بنابراین ائمه در هر فرصتی با تربیت کردن شاگردانی متخصص و کارآمد در تمام زمینه ها ازجمله در زمینه کلام، افراد برجسته ای همچون هشام بن حکم تربیت کرده اند حاصل این تلاشها و تاکیدها در کتبی ارزشمند، همچون "الکافی" و آثار شیوخ عصر آل بویه بروز و ظهور یافته است. چون قبل از آل بویه اوضاع و شرایط بر علیه شیعیان بوده و فرصتی جهت بروز عقاید وجود نداشت. به هر حال اندیشمندان شیعه در عهد آل بویه کلام شیعی را بطور آزادانه تری تدوین و مکتوب نمودند و بعد از آن متکلمین و فیلسوفان شیعه بر غنای کلام شیعی و استفاده از تفلسف و فلسفه در کلام اسلامی نهایت تلاش خود را بکار برده اند و اکنون شاهد کلامی متقن، مدلل و همراه براهین عقلی و فلسفی هستیم که در کتبی همچون "تجرید الاعتقاد" ظهور یافته است.

نقش دین در اخلاق
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه جامعه المصطفی العالمیه - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1385
  غلام حیدر کوشا   عبدالحسین خسروپناه

این تحقیق در پی پژوهش کارکردهای دین در حیطه یکی از مسایل بنیادین در زندگی انسان است. مساله ای که هم پایه اصیل حکمت است و هم رکن اساسی معیشت. نقش دین در عرصه حقایق و مفاهیم اخلاقی به صورت های متفاوتی مطرح شده است. هستی بخشی اخلاقی بر مبنای نظریه اراده گروی الهی بر این باور استوار است که حقایق اخلاقی وجودی غیر از اراده و یا تصویب و تقبیح الهی ندارد این دیدگاه علی رغم نسبیت اخلاق و توجیه ناپذیری رفتار متدینان بر مبنای آن با ادبیات دینی سازگار نیست زیرا در ادبیات دینی مفاهیم اخلاقی واقعی (غیراعتباری) و پیشینی شمرده شده است. از سویی اراده گروی میان گزاره های دینی نیز ناهمخوانی ایجاد می کند. دومین نقش دین در حوزه مفاهیم اخلاقی تعریف دینی مفاهیم اخلاقی است با وسعت نظر در تعریف. تعریف توسعه قلمرو آن به گونه ای که تعریف به لوازم ذات را نیز شامل شود. می توان مدعی شد که با توجه به کاربرد مفاهیم اخلاقی به کار رفته در منابع دینی تعریف مفاهیم اخلاقی کاملا در وسع دین است بر طبق کاربرد مفاهیم اخلاقی در منابع دینی خیر و خوبی چیزهای اند که رضایت خداوند را فراهم سازد. نقش جزئی دین در باب معرفت اخلاقی قابل طرح است. نقش های معرفتی دین در اخلاق به چند صورت قابل اثبات است اول این که وقتی خوبی و بدی بر محور تناسب افعال اختیازی انسان با اهداف شکل می گیرد بیان احکام حاکی از خوبی و بدی در صورتی برای انسان میسر است که عقل انسان بتواند هم ساز و کار رفتار انسان و هم اهداف را درک نماید. لیکن چنین کاری در توان عقل انسان نیست. یکی دیگر از نقش های دین در اخلاق توجیه و ارایه معیار و همچنین جاودانگی اخلاق است. دین مقدمات قیاس توجیهی اخلاق را ارایه نموده و با آموزه های خود رفتار اخلاقی را توجیه پذیر می سازد. خدای ادیان به عنوان ناظر آرمانی در اخلاق نیز نقش توجیهی دین را محرز می سازد. همچنین دین رضایت و قرب خداوند را معیار دینی اخلاق ذکر نموده و جاودانگی اخلاق را با بیانهای ماندگار خود و آثار و نتایج اخروی رفتار قابل دفاع می سازد. انگیزش و ضمانت اجرای دینی یکی دیگر از عرصه های نقش دین در اخلاق است. اعتقاد به خداوند و قیامت و حسابرسی هم در ایجاد انگیزه و هم در بقا و تقویت آن موثر است. همچنین با توجه به اجتناب ناپذیری غرایز مختلف در انسان و با توجه به تاثیرپذیری بیشتر انسانها از بازدارنده های غیررسمی اعتقاد به موجود آگاه عالم و قادر مطلق یعنی خداوند بهترین ضمانت اجرایی ممکن در اخلاق خواهد بود.

بررسی تطبیقی نظریه تأویل نزد ابن تیمیه و علامه طباطبایی (ره)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه جامعه المصطفی العالمیه - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1385
  محمد تقی احسانی   علی معموری

این رساله حاصل مطالعاتی است که در حدامکان با مراجعه به جمیع آثار علامه و ابن تیمیه در پی تطبیق این دو دیدگاه انجام گرفته است. هدف اصلی نگارنده، رسیدن به نقاط اشتراک و افتراق این دو نظریه برای رسیدن به این منظور واژه تأویل در منابع لغوی، قرآنی و روایی مورد بررسی قرار گرفته است.

جامعیت و کمال دین از دیدگاه علامه طباطبائی (ره)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه جامعه المصطفی العالمیه - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1386
  باقر مهدوی   عبدالحسین خسروپناه

با توجه به گستردگی امر پژوهشی جامعیت وکمال دین در رساله مورد نظر سعی شده است تا با رعایت اختصار بخش های مهمی که به نظر می رسد، در ضمن سه بخش و هشت فصل مورد تحقیق وبررسی قرار گرفته است. فصل اول از بخش یکم، دربردارنده کلیات است که شامل مبادی تصوری مسأله و توضیح واژگان کلیدی تحقیق را در بر می گیرد. فصل دوم: از بخش یکم رساله، به روش دین پژوهی علامهs پرداخته و روش های درون متون دینی، برون متون دینی و جمع درون و برون متون دینی را شامل می شود. وی غالباً در پاسخگویی مسائلی، مانند: موضوع مذکور از روش جمع درون و برون متون دینی بهره جسته است. بخش دوم رساله مشتمل بر دو فصل است. فصل اول: به ارائه دلیل عقلی بر جامعیت و کمال دین از دیدگاه ایشان ناظر است. وی با دلیل عقلی جامعیت و کمال دین را به اثبات رسانده است. فصل دوم: به ارائه دلیل نقلی با تمسک به آیات و روایات و نظریات برخی مفسران، نظریه اعتدالی دین را به اثبات رسانده و به ردّ نظریه های حداکثری و حداقلی از دین اهتمام ورزیده است. بخش سوم رساله، دربردارنده چهار فصل است. فصل اول: به اثبات جامعیت دین در عرصه خداشناسی، راهنمای شناسی(نبوت) و ضرورت نبوت از دیدگاه عقل و نقل نظر داشته، و در نهایت اثبات معاد و شناخت او را از طریق آموزه های دینی امکان پذیر تلقی نموده است. فصل دوم: به اثبات جامعیت و کمال فقه از طریق احکام ثابت و متغیر در قوانین پرداخته با این توضیح که ایشان درباره قوانین، معتقد به یک سلسله احکام ثابت که براساس فطرت انسان ها است، در هر زمان و شرایط بدون هیچ گونه تغییر و تبدیل که در روند زندگی بشر حکم فرما است می باشد. و سلسله ی دیگری از قوانین که با تغییر اوضاع و شرایط زندگی انسان ها قابل تغییر است، که ایشان تشخیص مصادیق این گونه از قوانین و احکام را، بر عهده (ولی فقیه) و متخصصان اموردینی می داند. فصل سوم: به تعالیم دین در عرصه ی اخلاق نظر داشته و ایشان منشأ اخلاق را آموزه های دینی دانسته با این توضیح که ایشان معتقد است؛ بشر بدون آموز ه های دینی قادر به اقبال به سوی فضایل اخلاقی و ادبار از رذایل اخلاقی و زشتی ها نخواهد بود. در نهایت راه تهذیب اخلاق را، تکرار عمل صالح می داند. فصل چهارم: به بررسی آموزه های دینی در عرصه های علوم(تجربی، طبیعی، انسانی) اشاره نموده. وی معتقد است، آموزه های دینی به طور مستقیم، این گونه علوم را در خود نگنجانیده بلکه در راستای فراگیری علوم مفیدی که به گونه ی در زندگی دنیوی و اخروی بشر ناظر است متون دینی و تاریخی اسلام امر به وجوب فراگیری آنها نموده است. که در این جهت آیات و روایات فراوانی گویای این مطلب است و بیان دین در این موضوع نیز از جامعیت و کمال برخوردار است.

عقل و ایمان از دیدگاه ملاصدرا و پاپ ژان پل دوم
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه معارف اسلامی قم 1391
  محسن پورمحمد   حمید پارسانیا

«عقل و ایمان» از مهمترین موضوعات دینی به شمار می روند و همواره مورد عنایت اندیشمندان بوده اند. در این رساله، علاوه بر بیان معانی و ایضاح مفهومی، پیشینه، رویکردهای عمده در تبیین رابطه «عقل و ایمان»؛ دیدگاه ها، نقاط اشتراک و افتراق اندیشه های ملاصدرا به عنوان متفکر برجسته جهان اسلام ازیک سو، و پاپ ژان پل دوم به عنوان دیدگاه رسمی جهان مسیحیت کاتولیک را از سوی دیگر، مورد بحث نقد و بررسی قرار داده ایم. ملّاصدرا معتقد است که تعالیم دینی نباید با یافته‏های صریح عقلی ناسازگار باشند، زیرا اگر یک آموزه دینی درک قطعی عقل را بی‏اعتبار کند، سایر مدرکات عقلی نیز مشکوک و بی‏اعتبار می‏شوند،درنتیجه دین نیز اعتبارش را از دست می‏دهد.به اعتقاد وی، بین تعالیم اسلام و احکام عقل سازگاری و معاضدت؛ و بین عقل و ایمان هماهنگی و تلازم برقراراست. از دیدگاه ملاصدرا بر اساس،«اصالت وجود»، «حرکت جوهری» و «اتحاد عاقل و معقول»، عقل وایمان به نقطه واحدی می رسند که در آن «راه» و «ره رو» و «مقصد» واحداند و در نهایت ملاصدرا با نظام فلسفی خود، با تقریر اعجاب انگیزی از قاعده «بسیط الحقیقه»؛ مشکل بنیادی و قدیمی رابطه حدوث و قدم را با ارجاع «علیت» به «تشأن» و «تجلی»، به خوبی حل نموده؛ و در نهایت به «وحدت شخصی وجود» و «توحید ناب» می رسد. از سوی دیگر، اندیشه های جناب پاپ، ریشه در الهیات پولسی دارد. تغییرات اعمال شده توسط پولس در شریعت حضرت عیسی مسیح و إرائه تفسیر ویژه وی از ایمان مسیحی موجب گردیدتا تبیین «ایمان مسیحی» به یکی از دغدغه های اصلی متکلمان مسیحی تبدیل گردد. و در نتیجه آن، آراء و نظرات متعددی پدید آمد. این آراء و نظرات را می توان در چهار گرایش عمده «عقل مکمل ایمان»؛ «ایمان متمایز و مقدم بر عقل»؛ «عقل تابع و خادمِ ایمان» و «عقل به عنوان معیار فهم ایمان» دسته بندی کرد. پاپ ژان پل دوم درابتدا سعی بر آن دارد که عقل و ایمان را مکمل هم معرفی نماید، ولی آنگاه که با آموزه های غیر معقول مسیحیت مواجه می شود، به نظریه دیگری روی می آورد. زمانی که نمی تواند از عقل دست بشوید، عقل را خادم ایمان معرفی می نماید. بدین ترتیب، او علی رغم تلاش فراوان در تقریب و تثبیت ایمان مبتنی بر عقل، با توجه به ماهیت رازوارِ آموزه ها و اصولِ بنیادین کلیسای کاتولیک، به ناچار به ایمان منهای تعقل، تن در می دهد که به تفصیل در این رساله مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. در مقابل، اگر ایمان بر مبانی مستحکم عقل و خرد مبتنی گردد؛ روشمند، نظام مند و همگانی می گردد؛ که حاصل آن دستیابی مسیحیان و مسلمانان به «حقیقت واحد»ی به نام «الله» است: «?قُلْ یا أَهْلَ الْکِتاب تَعالَوْا إِلی‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بأَنَّا مُسْلِمُونَ » آل عمران، 64

بررسی روایات فضائل کلامی ( عصمت و علم ) امیرالمومنین علیه السلام با تأکید بر شبهات اهل سنت
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - موسسه آموزش عالی غیر دولتی - غیر انتفاعی امیرالموم - دانشکده الهیات 1392
  علی رادمهر   عبدالحسین خسروپناه

سوال اصلی در این تحقیق این است که چه دلایلی بر فضائل کلامی( عصمت و علم) امام علی (ع) وجود دارد؟و چگونه شبهات مطرح شده در این خصوص قابل پاسخگویی هستند ؟ نگارنده در این نوشته سعی کرده است با رویکرد روایی فضایل کلامی ( عصمت و علم) را مورد بررسی قرار دهد و شبهات مطرح شده در کتاب منهاج السنه ابن تیمیه را در این زمینه مورد نقد و بررسی قرار دهد. به این منظور ابتدا کلمات کلیدی از جمله امامت ، افضلیت ، عصمت وعلم را در فصل کلیات از نظر مذاهب اسلامی مورد بررسی قرار داده است و آرای هر مذهب را به طور جداگانه ذکر کرده است و در دو فصل، ابتدا عصمت و علم امام علی (ع) را اثبات کرده و سپس شبهات مطرح شده در این زمینه را عنوان کرده است و در حد توان پاسخ داده است. درپایان هر فصل هم به شبهات غیر روایی مطرح شده در کتاب منهاج السنه اشاره شده است. در فصل کلیات به شرح حال ابن تیمیه و نظرات علمای اسلام در مورد او پرداخته شده و سپس در پیوست این پایان نامه روش های برخورد ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه با احادیث را در هفده عنوان مورد نقد و بررسی قرار داده است.

بررسی و نقد نظریه شناخت دکارت از منظر استاد مصباح
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1392
  حسام الدین مومنی شهرکی   عبدالحسین خسروپناه

رنه دکارت از بنیان گذاران مکتب عقل گرایی در فلسفه ی غربی است که تلاش کرد تا اصول و مبانی شناخت را از قلمرو متافیزیک به حوزه ی اندیشه ی انسان وارد کند و دیدگاه معرفتیِ متفاوتی ارائه دهد. نظریه ی شناخت دکارت از جمله مهم ترین و حساس ترین نقاط عطف اندیشه ی فلسفی در جهان غرب است که تأثیری شگرف بر تفکر انسان غربی و شرقی گذاشته است. فلسفه ی دکارت و به خصوص فلسفه ی شناخت او، بیشترین تأثیر را بر فلسفه ی جدید غربی و اندیشه های موجود در جریان فکری مدرن قرار داده است. همچنین با توجه به این که در میان فلاسفه و متفکران اسلامی، استاد محمدتقی مصباح یزدی، نگاهی دقیق، عالمانه و نقّادانه به شاخه ی معرفت شناسی داشته اند و اندیشه های فلسفی خویش را در میدان مواجهه ی با اندیشه-های فلاسفه ی غربی قرار داده اند؛ نگارنده در پژوهش حاضر قصد بررسی و نقد استاد مصباح از نظریه ی شناخت دکارت را دارد. مولف در این راستا به تبیین دقیق و موجز نظریه ی شناخت دکارت پرداخته است و دیدگاه دکارت حول سه مسأله ی مهم معرفت-شناسی؛ یعنی امکان وجود شناخت، فرایند و مکانیزم شناخت و معیار و ارزش شناخت را در معرض بررسی و نقد استاد مصباح قرار داده است. دکارت و استاد مصباح امکان معرفت را قبول داشته و قائل به نظریه ی مطابقت اند؛ اما استاد در حوزه های فرایند و مکانیزم معرفت و ارزش و معیار معرفت، نقدهای جدّیی بر دکارت وارد می کند.

بررسی از خودبیگانگی از نظر صدرالمتألهین و جلال الدین مولوی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه معارف اسلامی قم 1393
  انسیه ماهینی   ابوالفضل کیاشمشکی

یکی از راههای شناخت و نقد اندیشه ها، مقایسه نظرات گوناگون بزرگان فکر و اندیشه با یکدیگر و داوری کردن میان آنهاست. در پژوهش حاضر، هدف بررسی تطبیقی نظریات دو عارف متأله فارسی زبان جهان اسلام مولوی و ملاصدرا در خصوص مسئله ی « از خودبیگانگی» است. در جریان مطالعه تطبیقی افکار مولوی و ملاصدرا، سعی بر آن بود تا تصور، ابزار انگار باشد. بر همین اساس مسأله اصلی مورد پژوهش در کنار توصیف مواضع خلاف و وفاق، تبیین مواضع نیز بوده است. از این رو برای فهم عمیق تر و درک کامل تر مسأله علاوه بر تطبیق مبانی، برخی موارد که به کلیات فردی و مکتبی بازگشت داشته مورد بررسی قرار گرفت و در ادامه به تعریف و تبیین مسئله از خودبیگانگی از نظر هر دو اندیشمند، پیامدها،علل بروز و راهکارهای درمان آن به صورت تطبیقی پرداخته شد. آنچه ضرورت پیگیری پژوهش را بیشتر می سازد آن است که بررسی این مسئله، علل و راهکارهای آن منحصر به قرون گذشته نبوده بلکه با توجه به این که حرکت در مسیر خلاف فطرت بشری است در دوران معاصر با توجه به شرایط موجود، طرح آن اهمیت بیشتری می یابد، خصوصاً بررسی راهکارهای درمان آن که با توجه به فضای فکری، فرهنگی و دینی مولوی و ملاصدرا، در سرزمین های اسلامی ایجاد معرفت افزایی و در صورت تأثیر گذاری و عمل، معضل خودباختگی را خصوصاً در بین نسل جوان برطرف خواهد نمود . از نظر مولوی انسان دارای هویتی الهی است که در اثر هبوط،از آن دور افتاده و دچار خود فراموشی شده است.آنچه این فراموشی اجباری اولیه را تشدید می کند تعلق و آمیزش با ماده و مادیات و تأثیر قوای طبیعی حیوانی است که باعث شده کم کم تیرگی و ظلمت بر وی چیره شده او را از عالم پاک و روشن دور سازد و بدین سبب در درون خود عذاب و شکنجه مرغ محبوس را احساس می کند و می نالد و هوای بازگشت به وطن اصلی خود می کند. می توان این سیر استکمالی در آثار مولوی را در قالب قوس نزول و صعود به تصویر کشید.از خودبیگانگی نقطه مقابل خودشناسی است از این رو پیامدهای آن عدم حضور و وجود پیامدهای خودشناسی است که به برخی از آنها از دید مولوی اشاره می شود.از دید مولوی دو دسته عوامل باعث عدم شناخت خویشتن است که برخی عوامل درونی و بعضی بیرونی اند که در جایگاه خود مورد بررسی واقع می شود.از نظر وی نقطه مقابل علل از خودبیگانگی،راه هایی برای خودیابی و غلبه بر از خودبیگانگی است .بصورت اختصار راه درمان آن از دید مولوی چیزی جز یافتن مأوای اصلی و بازگشت به آن و در نتیجه خروج از غفلت نیست. ملاصدرا در حکمت متعالیه، در صدد تعالی و تکامل انسان است.غایت انسان شناسی ملاصدرا علامت گذاری راه و مسیر کمال انسان است تا آدمی به نهایت کمال وجودی خود برسد و آن، همان سعادت انسان و حیات مطلوب اوست.حال اگر انسان به معرفت نفس نایل نگردد و طریق تهذیب نفس پیشه نکند، در مسیر کمال قرار نمی گیرد بلکه روز به روز از خویشتن خویش فاصله گرفته و با خود بیگانه می شود و در نتیجه پیامدهای زیادی ایجاد خواهد کرد. بنابراین سعی شد با تأکید بر افکار صدرالمتألهین، ضمن بررسی پیامدها و علل از خودبیگانگی، راهکارهای آن نیز بیان شود. اکثر دیدگاههای حکیم شیرازی و ملای رومی با توجه به اشتراکات وسیع فرهنگی، اجتماعی و دینی شبیه یکدیگر و در نتیجه مکمل یکدیگر بوده و موارد اندکی اختلاف که به مبانی فکری مربوط می باشد بین آن دو وجود داشت. به نظر می رسد هرچند از نظر پارادایمی اندیشه های هر دو متفکردر این خصوص بسیار به هم نزدیک می باشند؛ اما صدرالمتألهین در بحث خویش از روش حکمی – عرفانی استفاده می نماید اما مولوی بیان خود را در روشی عرفانی به صورت تمثیلی بیان کرده که برای عموم قابل فهم می باشد. این تحقیق پژوهشی توصیفی- تحلیلی است که در جمع آوری اطلاعات از روش کتابخانه ای پیروی می کند.

ارائه الگوی توسعه عدالت در سازمان از دیدگاه قرآن و روایات با توجه به الگوهای موجود در این زمینه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه معارف اسلامی قم 1393
  حبیب محمدنژاد چاوشی   عبدالحسین خسروپناه

معرفی موضوع: عدالت سازمانی از موضوعات بسیار مهم اجتماعی است که به موضوع تعاملات بین روسای سازمان با زیردستان می پردازد و در صدد اصلاح قوانین و رویه ها و اقدامات و رفتارهای بین آنها با شاخص عدالت است. این نوشته از دیدگاه قرآن و احادیث، به این موضوع می پردازد. اهمیت و کاربرد: سازمان، مهم ترین پدیده اجتماعی معاصر است و برقراری عدالت در آن، باعث حل شدن مهم ترین مسئله در سازمان؛ یعنی ظلم و نیز باعث افزایش کارایی کارمندان و بهبود وضعیت روحی آنها می شود. سازمان به حدی در جامعه امروزی توسعه یافته است که به جرئت می توان گفت اصلاح سازمان؛ یعنی اصلاح جامعه. تا به حال مباحثی که در خصوص عدالت سازمانی ارائه شده، اکثراً برگرفته از منابع غربی بوده و با توجه به اینکه عدالت از جمله موضوعاتی است که در جامعه اسلامی به خصوص شیعی به طور عام تبیین و تشریح می شود، اسلامی و بومی بودن این مباحث ضروری تر است. هدف تحقیق بررسی موضوع عدالت سازمانی در منابع اسلامی است تا به کمک آن الگویی اسلامی در خصوص توسعه عدالت سازمانی ارائه دهد. لذا از جمله تحقیقهای کاربردی محسوب می شود. روش تحقیق: روش تفسیر قرآن به قرآن و قرآن با احادیث و با استفاده از تحلیل محتوا. روش گردآوری اطلاعات: روش گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای و مطالعه اسناد و مدارک و مصاحبه با خبرگان است. نتایج و یافته ها: عدالت همانند حق در تعریف و توصیف، معنایی وسیع دارد و در قرآن، متأثر از موصوف، عدالت دارای هشت معنی است. عدالت در سازمان، به دو بخش «سازمان عادل»، که شامل عدالت در تمام اجزای نرم و سخت سازمان است و «عدالت سازمانی»، که شامل رفتارها و روابط سازمان با خداوند، خود و دیگران است تقسیم می شود. لذا بحث از عدالت در سازمان؛ یعنی بحث از اهداف عالی عادلانه، ساختار عادلانه، راهبرد عادلانه، نیروی انسانی عادلانه، نظامهای عادلانه، سبکهای مدیریتی عادلانه، رابطه عادلانه با خداوند، رابطه عادلانه با دیگران و رابطه عادلانه با خود (عدالت توزیعی، رویه ای و مراوده ای). عدالت در سازمان از دیدگاه قرآن و روایات، توحیدمحور و حق مدار و دارای آرمان است.

تبیین نظریه ملاصدرا در باب حقیقت روح انسانی و تحلیل آن ازمنظر آیات وروایات
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه معارف اسلامی قم 1393
  جواد استادمحمدی   رضا اکبری

ملاصدرا با تکیه بر اصولی هم چون اصالت وجود، بساطت وجود، وحدت وجود، اشتداد وجود و اتحاد عاقل و معقول و به کارگیری آن ها درمورد انسان معتقد است که حقیقت انسان را وجودی ذومراتب تشکیل می دهد که در آغاز در مراتب نازل مادیت بوده و سپس با سیر اشتدادی و به مدد مجردات، نفس در آن طلوع می کند و در ادامه به تجرد خیالی و گاه عقلی نایل می گردد به گونه ای که شاید بتوان در مراحل متعالی این حرکت اشتدادی از فوق تجردی بودن نفس سخن گفت. در این نظام حقیقت انسان با مفاهیمی هم چون جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس، تجرد نفس، اشتداد نفس، بساطت نفس و نظایر آن مرتبط می شود. توجه به آیات و روایات نشان می دهد که حقیقت انسان مرکب از جسم و روح است. روح توسط خداوند به انسان افاضه شده و انسان در مسیری که از خدا آغاز می گردد مجدداً با معادی جسمانی به سوی خداوند بازگشته و پاسخ گوی اعمال نیک و بد خود خواهد بود. روایات مفاهیمی چون روح، نفس، عقل و قلب را با حقیقت انسان مرتبط می سازد. تحقیق حاضر معلوم می دارد که دیدگاه ملاصدرا در مواردی هم چون سیر اشتدادی نفس به سوی خداوند در مطابقت با متون دینی است، هرچند که او در مواردی در مواجهه با آیات و روایات به تأویل گراییده است.

بررسی دیدگاه علم دینی سید محمد نقیب العطاس و تطبیق آن بر اسلامی سازی علوم اجتماعی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه معارف اسلامی قم 1393
  محمد درگاهزاده   حمیدرضا حسنی

«محمدنقیب العطاس» یکی از موافقان و نظریه پردازان ایده اسلامی سازی معرفت است. در این رساله دیدگاه علم دینی عطاس، با توجه به مبانی معرفت شناختی، هستی شناختی و انسان شناختی وی گزارش و مورد بررسی قرار گرفته است. در گزارش، این نکته مورد توجه قرار گرفته که دیدگاه وی تنها شامل تهذیب و تکمیل علوم موجود نیست، بلکه دربردارنده دو مرحله تهذیب و تکمیل علوم موجود و تولید علوم جدید بر اساس مبانی اسلامی است. همچنین روش شناسی تحقق علوم اسلامی در اندیشه عطاس تبیین شده که شامل استفاده از روش ترکیبی(اجتهادی، شهودی، عقلی و تجربی)، اسلامی سازی زبان و بکار گیری روش های تفسیر و تاویل در مطالعه پدیده های طبیعی و انسانی می باشد. در بررسی دیدگاه عطاس، ابتدا برخی از اشکالات مطرح شده بر آن، همچون عدم واقع نمایی گزاره های دینی، پذیرفته نشدن علوم اسلامی شده از سوی جامعه علمی، ناهمسازی معارف تولید شده، دوگانگی دانش، مورد بررسی قرار گرفته و سپس به کاستی های مدل علم اسلامی وی از نظر نگارنده همچون ضعف روش شناختی، گام برداشتن درون روش شناسی پارادایم رقیب و ناکارآمدی اشاره شده است.همچنین در بررسی روش شناسی وی، به این نتیجه رسیدیم که استفاده از روش ترکیبی مبتلا به نوعی ابهام بوده و حدود وثغور هر کدام از روش ها در رسیدن به علوم اسلامی روشن نشده؛ نیز اصل اسلامی سازی زبان برای تحقق علوم اسلامی ناکافی است. استفاده از روش تاویلی نیز مناسب مباحث فلسفی و عرفانی است و برای تولید معرفت علمی بایستی روش ها و تکنیک های متناسب با روش-شناسی تاویلی استخراج و تبیین شود.

مبانی ارزش شناخت از دیدگاه علامه طباطبایی و استاد مصباح یزدی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه جامعه المصطفی العالمیه - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1383
  محمد سجادی   عبدالحسین خسروپناه

پژوهش حاضر متشکل از سه بخش کلیات، مبناگرایی اسلامی (علامه طباطبایی و استاد مصباح) و رابطه علم حضوری و مبناگرایی است. در بخش اول به مبادی تصوری مسأله، یعنی تبیین مبانی، ارزش، شناخت، و دیدگاه های مختلف درباره معیار و نقد آن ها پرداخته شده است و در اخیر به دیدگاه برگزیده که همان مبناگروی عقل گرا است پرداخته ایم. در بخش دوم مبناگرایی اسلامی را به طور فشرده به رشته تحریر درآورده ایم و در آن بداهت و یقین آوری قضایای بدیهی منطق کلاسیک بررسی شده است. در بخش سوم رویکرد استاد مصباح و مرحوم علامه را در باب توجیه قضایای بدیهی در حد رساله خود منعکس نموده ایم. به نظر ما این دیدگاه که ریشه بدیهیات را در علم حضوری می داند به خوبی از عهده تبیین مسأله مطابقت قضایا با واقع، برمی آید و هیچ گونه تردیدی در باب مطابقت باقی نمی گذارد.

انتظار بشر از دین از دیدگاه علامه طباطبائی و شهید مطهری
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه جامعه المصطفی العالمیه - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1384
  تقی موسوی   عبدالحسین خسروپناه

انتظار بشر از دین، به معنای میزان توانایی دین برای پاسخ گویی به نیازهای بشر و سامان بخشی به حیات اوست. دین در حقیقت، عبارت است از مجموعه معارف اعتقادی و برنامه های عملی، که از طریق عقل و وحی به بشر ابلاغ شده است. اقتضای حکمت و فیاض بودن خداوند و اتمام حجت بر بندگان، عمده ترین دلایل ضرورت بعثت انبیا است. علامه طباطبایی برای اثبات ضرورت بعثت، به جنبه اجتماعی بودن انسان توجه نموده، و شهید مطهری در این زمینه، ناکافی بودن عقل و علم برای درک همه حقایق، سامان دهی زندگی اجتماعی، هدایت، سعادت و نجات مردم را مطرح می نماید. بنا بر این، آنچه از ارسال پیامبران انتظار می رود این است که ارزش های معنوی را استوار ساخته و عدل و قسط را برپا نماید. علامه و شهید مطهری قائل به پیوستگی و ارتباط متقابل عقل و دین هستند. در این باره، علامه می گوید ما ناگزیریم علومی که محصول عقل می باشد را در فهم دین اعمال کنیم، همچنان که دین ما را به تعقل فرامی خواند. وی معتقد است که هیچ گونه تعارضی بین حکم عقل و دین وجود ندارد. شهید مطهری نیز عقل را یکی از مبانی استنباط حکم شرعی می داند، و تعارض بین عقل و دین را نمی پذیرد. قوانین اسلام به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم می-شود، که گروه اول در ارتباط با عناصر ثابت زندگی بشر وضع شده، و گروه دوم بر تأمین نیازهای متغیر، دلالت دارد. علامه اسلام را یک دین اجتماعی معرفی می کند که در تمام شئون فردی و اجتماعی بشر مداخله می کند، و برای اصلاح فرد و جامعه علاوه بر اعتقاد به دین، به کار بستن دستورات دینی را نیز لازم می شمرد؛ و شهید مطهری، بهجت و انبساط، بهبود روابط اجتماعی و کاهش ناراحتی ها را از آثار دین و ایمان می شمرد. بدین ترتیب، دین از طریق کنترل غریزه استخدام که موجب ظلم، تجاوز به حقوق دیگران و از هم پاشیدگی جامعه می شود، جامعه را سالم و پویا نگه می دارد. منبع

هدف بعثت پیامبران (بررسی و نقد رویکردهای مختلف)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1383
  محمد خردمند   عبدالحسین خسروپناه

چکیده ندارد.

ماهیت فلسفه اسلامی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام - دانشکده علوم انسانی 1399
  رسول نادری   عبدالحسین خسروپناه

چکیده ندارد.

راهکارهای قرآن در تقابل با ناتوی فرهنگی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم - دانشکده علوم قرآنی قم 1387
  حسین تقی پور   محمداسماعیل خدادادی

چکیده ندارد.

عشق از دیدگاه افلاطون و احمد غزالی و جایگاه آن در اخلاق
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه پیام نور - دانشگاه پیام نور استان تهران - دانشگاه پیام نور مرکز تهران - دانشکده علوم انسانی 1387
  مهشید پیام   عبدالحسین خسروپناه

چکیده ندارد.