نام پژوهشگر: مهران زنده‌بودی

خودنگاری در ادبیات مدرن فرانسه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد 1388
  انسیه غفوریان ابدی   مهران زنده بودی

خودنگاری عبارت از تمام آثاری است که یک فرد از خود به جای می گذارد و بنا بر این تعریف تمام آثار هنری یک هنرمند هم می تواند خودنگاری باشد..همچنین تمام حالات و عواطف هنرمند، چه با قلم و چه با دوربین باشد، این خود اوست که پشت اثر ایستاده و لحظه خلق اثر همواره به نام او ثبت است. بنابراین نمی توان مرزی مشخص و تصوری واضح از «خودنگاری» به دست داد.. در این نوع ادبی "من"نویسنده بسیار پررنگ می شود تا حدی که در بعضی اوقات ، نویسنده را دچار یک خودشیفتگی می کند. اتوبیوگرافی نیز در زیر مجموعه خودنگاری قرار میگیرد.اتوبیوگرافی به آثاری گفته می شود که شرح حال افراد و رخدادهای زندگی آنان ضمن تحلیل و توصیف جریانهای فکری، سیاسی و اجتماعی زمان ایشان، به قلم خود آن اشخاص نوشته می شود. در نگارش این گونه آثار اگر نویسنده هوشمند و نکته بین و خوش قلم باشد، خاطراتی را به رشته تحریر خواهد کشید که در جای دیگر نمی توان یافت.

مطالعه ی تحوّل ایماژ زن از مادام بواری تا سالامبوی فلوبر
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی 1393
  معصومه سلیمی   مهران زنده بودی

گوستاو فلوبر (1880 – 1821)،نویسنده فرانسوی قرن نوزدهم،درسال 1851 شروع به نوشتن مادام بواری نمود،رمانی که شاهکاررمان رئالیستی محسوب میشود. سپس در 1862 رمان تاریخی اش سالامبورامنتشرکرد. تشابه عمده این دو اثر که به صورت پیاپی نوشته و منتشر شده اند در آن است که قهرمان هر دو داستان زن هستند ولی سیمای این دو زن در دو جهان مجزا به تصویر کشیده شده است. در این تحقیق ما در جستجوی تصاویری از زن هستیم و می خواهیم ببینیم این تصاویر چگونه از رمانی به رمان دیگر تحول می پذیرند؟ مادام بواری داستان زنی است که از سکون و آرامش زندگی زناشویی دچار کسالت می شود و بعد پا به دنیای سرشار از عیشی می گذارد که برای او در پایان ثمری جز یأس ندارد. اصطلاح روانشناسی «بواریسم» یعنی اختلال روانی ناشی از شکاف عمیق میان رویاهای یک شخص و واقعیت، از نام قهرمان زن این رمان مشتق شده است. زنی تابع هوس هایش، حال و احوال او مثل ابرهای بهار ناپایدار است؛ زنی که پی درپی مرتکب اشتباه می شود. در رمان دیگرش، سالامبو، فلوبر به واکاوی تمدن باستانی کارتاژ می پردازد. اگر در مادام بوواری ما با ملال و اندوه زنی شهرستانی از طبقه ی بورژوا مواجه هستیم، در اینجا با جلال و شکوه یک پرنسس شرقی، که گاه حتی به هیأت الهه در می آید مواجهیم. در این رمان، فلوبر به طور همزمان وقایع تاریخی مربوط به نبرد مزدوران ( و کارتاژ) و هم داستان خودساخته ی سالامبو را شرح می دهد و ویژگی های زن افسونگر را بر او جلوه گر می سازد. تغییر ایماژهای زن از یک داستان به دیگری قابل تعمّق است. تأمل بر ایماژها به شناخت کامل تر و دقیق تر خواننده نسبت به جامعه ی وقت فرانسه و جایگاه زن در آن جامعه می انجامد.